شفقنا- آیت الله محمد سروش محلاتی در سخنرانی به مناسبت شهادت امام هادی(ع) درخصوص زیارت جامعه و تردیدهایی که در مورد آن وجود دارد، پرداخت و بیان کرد: «در گذشته، زیارت جامعه پیوسته در بین شیعیان مرسوم و متعارف بود و ما در منابع دعا و حدیث به نقل این زیارت برخورد میکنیم. شیعیان نیز به آن مداومت داشتهاند. اما در دهههای اخیر، افرادی در میان ما پیدا شدهاند که درباره اصالت این زیارت تردید کرده و مضامین آن را با معارف اسلامی و شیعی سازگار نمیدانند. این افراد معتقدند که مضامین زیارت جامعه با عقاید گروهی از غلات که در میان شیعه بودهاند، همخوانی دارد و بنابراین نباید چنین دعایی را به اقتضای مذهب خود پذیرفت. من درصدد واگو کردن و بازگو کردن اینگونه اشکالات نیستم، ولی با توجه به این تردیدها، میخواهم یک بحث کلی در این زمینه ارائه دهم. همچنین، با توجه به شهادت امام هادی علیهالسلام و ماه رجب، که برخی از اهل معنا و معرفت، به ویژه مرحوم آیتالله قاضی طباطبایی، بر زیارت جامعه تأکید دارند، لازم است نکاتی را مطرح کنم. ایشان توصیه کردهاند که در ماه رجب، هر روز جمعه زیارت جامعه خوانده شود.
برای داوری درباره مضامین زیارت جامعه، چند روش وجود دارد:
روش اول: ارجاع این مسئله به علما و درخواست فتوا از آنهاست. مثلاً برای مسائل فقهی از فقیه فتوا میگیریم و برای مسائل مرتبط با معارف و جایگاه امامت، از عالمی که تخصص در این معارف دارد، سؤال میکنیم. برای نمونه، میتوان به استفتائات آیتالله منتظری اشاره کرد که در مورد ولایت تکوینی بحث کرده و به زیارت جامعه نیز استناد کردهاند. ایشان در پاسخ به سؤالی در این باره بر جمله «بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ» تأکید کردهاند.
اما این روش قابل قبول نیست، زیرا اخذ فتوا و تقلید تنها در فروع عملی مجاز است و در مسائل اعتقادی، مانند توحید و نبوت، جایی برای تقلید وجود ندارد. قرآن کریم نیز بر این نکته تأکید دارد که چرا باید در مسائل بنیادین اعتقادی تقلید کنیم.
روش دوم: سکوت درباره این موضوع است. برخی از علما و بزرگان مانند مرحوم آیتالله بهشتی بر این باور بودند که اگر بخواهیم تحلیل عمیق عقلی داشته باشیم، این کار نیازمند تخصص و مقدمات خاصی است که در دسترس عموم مردم نیست. بنابراین نباید درصدد پیگیری اسرار زیارت جامعه بود. اگر کسی اعتقاد و باوری دارد و میخواهد آن را بخواند، باید به او احترام گذاشت. در نتیجه، بررسی عمیق مضامین زیارت جامعه نیازمند تخصص و دقت بیشتری است که ممکن است برای عموم مردم امکانپذیر نباشد.
ایشان به لحاظ تحصیلات عمیق اسلامی نه تنها در فقه صاحبنظر بودند بلکه در علوم عقلی و فلسفه نیز دارای نظر بودند. هضم این مطالب برای ایشان کار دشواری نبود، اما معتقد بودند که نباید در مجامع مختلف از این موضوعات غافل شویم. این معارف به شکل عمومی در اختیار همه شیعیان قرار نمیگرفته و جزو معارف عمومی برای پیروان مکتب اهل بیت(ع) نبوده است. امروز نیز برای ما اولویت ندارد! به جای اینکه به بحثهایی مانند علم غیب امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بپردازیم و قلمرو آن را بررسی کنیم، باید از سیره ایشان بیاموزیم تا زندگیمان متحول شود. لازم است که پیروی و تبعیت از سیره ائمه معصومین را در عمل پیاده کنیم. ورود به مباحثی که جنبه انحرافی دارند، ما را از مسیر اصلی پیروی و تبعیت باز میدارد. گاهی اوقات فقط لذت میبریم از شنیدن مطالب فوقالعاده و خارقالعاده درباره ائمه، اما این فاصله ما را از عمل و پیروی واقعی دور میکند. مرحوم شهید بهشتی نیز در این زمینه استدلال میکردند که باید بر سیره عملی ائمه(ع) تأکید کنیم و به جای پرداختن به موضوعات حاشیهای، به دنبال تأثیرگذاری در زندگی خود باشیم.
احتمالاً شنیدهاید که یکی دو سال قبل از انقلاب، ماجراهای مربوط به دکتر شریعتی در میان دانشگاهیان و حوزویان بسیار چالشبرانگیز شده بود. آقای مصباح یزدی پرچمدار این مخالفت بودند و عدهای از طلاب به دور ایشان جمع بودند. از مرحوم شهید بهشتی خواستند که نظر خود را درباره نقدها به آقای مصباح بیان کند و این گروه از طلاب در مشهد جمع شده بودند و ایشان دو جلسه در این زمینه صحبت کردند.
نقدهای بسیار تندی که نسبت به آقای مصباح مطرح شد، مربوط به همین جلسات است و تحت عنوان «آثار شهید بهشتی» منتشر شده است. در جلسه اول، مقدمهای مطرح کردند که بخشی از اشکالات به دکتر شریعتی مربوط به امامت بود. ایشان بحث امامت را در چند حوزه تفکیک کردند تا مشخص شود کدام یک محل بحث و کدام یک را نباید وارد شود. اگر مایل باشید، میتوانید به کتاب مراجعه کنید و از صفحه ۴۵ تا ۴۷ مطالعه کنید.
این نکته قابل توجه است که روش عدهای از بزرگان ما شاید همان روشی باشد که باید دنبال کنیم. باید تحمل کنیم و وارد بحر عمیق مباحث شویم؛ بحر عمیقی که معلوم نیست بتوانیم از آن جان سالم به در ببریم.
آقای بهشتی در این زمینه فرمودند: “مسئلهای که باید به آن اشاره کنم، بحث ولایت تکوینی است. این بحث از موضوع امروز ما خارج است و مرزها و آهنگ دیگری دارد. من همواره در مورد این مسئله تأکید کردهام که طرح آن در محافل و مجامع عمومی بزرگترین خطاست. قدرت و علم فوقالعادهای که در این مباحث نهفته است، میتواند اصل آن را زیر سؤال ببرد. این مسئله آنقدر ظریف است که انسان را در مرز میان ایمان و کفر قرار میدهد.»
ائمه معصومین، سلام الله علیهم اجمعین، مکرراً توصیه کردهاند که این گونه مسائل برای عموم قابل طرح نیست و در روایات نیز از این قبیل موارد منع شده است. زیرا این مباحث همواره جنجالهای بیفرجامی را به وجود آوردهاند که ناشی از همین خصلت ذاتی آنهاست. به همین دلیل، من در تمام بحثها هرگاه کسی این سؤال را مطرح کرده، گفتهام که این موضوع برای افراد عادی قابل طرح نیست. شما از امامت امام و نبوت نبی در شأن مسلم و روشن چه نتیجهای گرفتهاید که حالا میخواهید وارد این بحث شوید؟ نقشی که میترسم اگر اشتباه بفهمید، شما را به گودال شرک بیندازد. به جای اینکه این مسئله برای شما عامل مسئولیتآفرین و بیدارکننده باشد، ممکن است عامل غفلت و دلخوشکنندهای بیجا و کاذب شود. من نه تنها در اینجا بلکه هیچ وقت به این قبیل سؤالات پاسخ نخواهم داد. اگر این مسئله قابل بحث باشد، باید در میان جمعی مطرح شود که از نظر بلوغ علمی و فکری، به ویژه در مباحث فلسفه متعالیه و کتاب و سنت، به حدی رسیده باشند که بتوانند به این مسائل پیچیده رسیدگی کنند.
اینکه جزو واجبات اولیه یک مسلمان است که حالا خود را موظف به طرح آن بداند، صحیح نیست. من یک راه میانهای را پیشنهاد میکنم و آن اینکه ما مضمون زیارت جامعه را با اسناد معتبر و منابع دست اول مقایسه کنیم و کلیت آن را بررسی کنیم که آیا سازگار است یا نه. همین سازگاری با اصول و مبانی متقن موجب اطمینان خاطر ما خواهد شد، حتی اگر از نظر تحلیل عقلی و فلسفی موفقیت چندانی نداشته باشیم.
در این جلسه سعی میکنم این روش را دنبال کنم. اگر بخواهیم از زیارت جامعه فراتر برویم، ابتدا به نهج البلاغه و سپس به قرآن کریم خواهیم رسید. آیا معارف موجود در زیارت جامعه در نهج البلاغه نیز وجود دارد؟ آیا امیرالمؤمنین ادعای چنین علومی را در نهج البلاغه داشتهاند؟ اگر پاسخ مثبت باشد، انطباقی و حمایتی از زیارت جامعه صورت خواهد گرفت.
حال جملاتی از نهج البلاغه را میخوانم تا با مضامین زیارت جامعه تطبیق دهیم.
خطبههای نهج البلاغه و زیارت جامعه، بهویژه در مورد اهل بیت پیامبر (ص)، به وضوح نشاندهنده جایگاه والای ایشان در دین اسلام و نقش کلیدی آنها در هدایت بشریت است. در اینجا به برخی از نکات کلیدی اشاره میکنیم:
- 1. جایگاه اهل بیت: اهل بیت پیامبر (ص) به عنوان “موضع سرّ الهی” و “پناهگاه امور” معرفی شدهاند. این نشاندهنده این است که آنها نه تنها حاملان علم و حکمت الهی هستند، بلکه در حقیقت، واسطههای انتقال معارف الهی به بشر نیز محسوب میشوند.
- 2. علم و دانش: در زیارت جامعه، اهل بیت به عنوان “معادن حکمت الله” و “حافظان کتاب الله” معرفی میشوند. این بیانگر این است که آنها حاملان واقعی قرآن و دیگر کتب آسمانی هستند و علم و دانش آنها فراتر از علم ظاهری است.
- 3. نقش هدایتگری: در خطبه ۹۵ نهج البلاغه، امیرالمؤمنین علی (ع) تأکید میکنند که باید از اهل بیت پیروی کرد و به سمت آنها ملازمت داشت. این پیروی، ضامن هدایت و نجات انسانهاست.
- 4. معیار حق: در خطبه ۹۸ نهج البلاغه، امام علی (ع) بیان میکنند که پرچم حق به اهل بیت(ع) سپرده شده است و هر کسی از آنها فاصله بگیرد، از دین خارج شده و به هلاکت خواهد رسید. این تأکید بر اهمیت پیروی از اهل بیت به عنوان معیار حق است.
- 5. زیارت جامعه: این زیارت بهطور خاص به جایگاه اهل بیت و نقش آنها در هدایت انسانها اشاره دارد. عباراتی مانند “مَنْ أتاكُمْ نَجى؛ هر کس به شما مراجعه کند نجات پیدا میکند.»؛ نشاندهنده این است که اهل بیت، راهنمایان واقعی برای رسیدن به خداوند هستند.
- 6. لزوم پیروی: تأکید بر عدم سبقت گرفتن از اهل بیت(ع) و عدم تأخیر در پیروی از آنها، نشاندهنده این است که مسیر هدایت تنها از طریق ملازمت با ایشان ممکن است.
با توجه به این نکات، میتوان نتیجه گرفت که اهل بیت(ع) نه تنها در مقام علم و دانش بلکه در مقام هدایتگری و الگو بودن برای مسلمانان، جایگاهی ویژه دارند و پیروی از آنها برای رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی ضروری است.
در بررسی ماهیت امامداری، میتوان گفت که چهارچوب کلی در معرفی مقام امام در نهج البلاغه و زیارت جامعه تفاوتهای ظاهری دارند، اما در اصل، همان مفاهیم و حقیقتها را در بر میگیرند. تفاوتی که در این دو متن مشاهده میشود، بیشتر در نحوه بیان و ویژگیهای خاص است که هر یک از آنها برای مخاطب خود به شیوهای متفاوت شرح دادهاند. برای مثال، در زیارت جامعه، امامان به عنوان خزانهداران علم الهی و حافظان اسرار خداوند معرفی شدهاند، جملاتی مانند «خُزَّانَ الْعِلْم» خزانهداران علم و حافظان اسرار الهی به وضوح بر این نکته تأکید دارند که امامان، نگهبانان علم و معرفت الهی هستند و اسرار غیبی را در سینه دارند. این تعابیر، در نهج البلاغه به طور مستقیم دیده نمیشود، اما در آنجا نیز امام به عنوان شخصی معرفی میشود که از همهی جوانب عالم، از جمله عالم آسمان و زمین، آگاهی کامل دارد.
حضرت علی علیهالسلام در خطبه ۱۸۹ نهج البلاغه میفرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي، فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ؛ ای مردم! قبل از آنکه مرا از دست بدهید، از من بپرسید. من به راههای آسمان داناترم تا راههای زمین.» این جمله به وضوح نشاندهندهی مقام علمی امام است، مقامی که در آن حضرت علی علیهالسلام ادعا میکند که آگاهیاش از عالم غیب و عالم بالا حتی از آنچه در زمین میگذرد بیشتر است.
این تعبیر در متون دیگری نیز یافت میشود. به عنوان مثال، در خطبه ۱۷۵ نهج البلاغه، حضرت علی علیهالسلام قسم میخورد که از جزئیات زندگی هر فرد آگاه است: «و اللّه لو شِئتُ أن اُخبِرَ كلَّ رَجُلٍ مِنكُم بمَخرَجِهِ و مَولِجِهِ؛ اگر بخواهم، میتوانم به هر یک از شما بگویم که از کجا آمدهاید و به کجا خواهید رفت، وضع و رفتار شما چگونه خواهد بود.» این نشان میدهد که حضرت علی علیهالسلام از علم غیبی و آگاهی کامل نسبت به حال و آینده مردم برخوردار است.
در اینجا، ممکن است سوالی مطرح شود که آیا امام علی علیهالسلام از افکار و درون افراد نیز باخبر است؟ برخی ممکن است ادعا کنند که امام از درون انسانها آگاه است، بهویژه در حالی که حضرت خود در موارد مختلف در نهج البلاغه بیان کرده است که میداند افکار و نیات مردم چیست. به عنوان مثال، امام در بیان این نکته که از تمام آسمانها و زمین آگاه است، میفرماید: «اگر میخواستم، میتوانستم از درون شما خبر دهم.» این نشان از مقام بلند علمی و معرفتی حضرت دارد که در نهج البلاغه به وضوح آمده است. اما در عین حال، حضرت علی علیهالسلام نیز هشدار میدهد که مردم ظرفیت فهم این علم را ندارند و در صورتی که آن را برایشان بیان کند، ممکن است دچار کفر شوند: «و لكنْ أخافُ أن تَكفُروا؛ اما من میترسم که شما کافر شوید.»
به عبارت دیگر، علم امام علی علیهالسلام به گونهای است که برای درک کامل آن، ظرفیت لازم در مخاطب وجود ندارد. همانطور که حضرت علی علیهالسلام در این سخنان خود بیان میکند، آنچه از امام به ما رسیده، قطرهای از اقیانوس علم بیکران اوست. این علم، نه تنها در زندگی و حکومت بلکه در بعد نظری نیز از بُعد خاصی برخوردار است.
اما آیا این علم تنها در حد نهج البلاغه است؟ خیر، آنچه از حضرت علی علیهالسلام در نهج البلاغه آمده، تنها بخشی از آن دانش عظیم است که حضرت در اختیار داشت. در حقیقت، نهج البلاغه تنها نمایی از حکمت عملی و نظری امام است که در آن به بیان عدالت، حکمت، سیاست و حقوق مردم پرداخته شده است. سخنان حضرت علی علیهالسلام در نهج البلاغه، افتخارآمیز است و هیچگونه تردیدی در صحت و اعتبار آنها وجود ندارد. از این رو، نمیتوان آن را فقط محدود به مباحث حکومت و سیاست دانست.
در نهایت، برای درک کامل مقام امام علی علیهالسلام و انطباق آن با سایر منابع مانند زیارت جامعه، باید یک نگاه جامع به مجموعه معارف امام داشت. هرچند در برخی موارد، ممکن است برخی از مفاهیم به صورت مبهم باقی بماند، اما با استفاده از قرآن کریم و تطبیق آن با متون دیگر، میتوان به درک عمیقتری از مقام امام دست یافت.
قرآن کریم برای انسان کامل و ولی الهی، نقشهای روشن و دقیق ترسیم کرده است. حال، ما در اینجا بحث نمیکنیم که آیا این مقام ویژه به کسانی مانند ائمه (علیهمالسلام) تعلق دارد یا نه، بلکه پرسش این است که قرآن آیا به طور صریح تکلیف مقام این افراد را روشن کرده است؟ آیا قرآن در مورد شخصیتهایی مانند حضرت سلیمان بن داوود و قدرتهای خارقالعادهای که در اختیار او قرار داشت، سخنی گفته است؟ به عنوان مثال، آیا قرآن تایید کرده که کسی همچون سلیمان قدرت تسلط بر باد را داشته باشد؟
در قرآن، در داستان حضرت سلیمان آمده است که یکی از جنها، تخت بلقیس را پیش از آنکه حضرت سلیمان بلند شود، آورد. در اینجا فردی با علم از کتاب الهی توانسته چنین قدرت خارقالعادهای پیدا کند. قرآن به وضوح اشاره میکند که کسانی میتوانند به چنین قدرتهایی دست یابند. اما این مسأله در زیارت جامعه به شکل خاصی مطرح نشده است که امامان معصوم، مردگان را زنده میکنند؛ اما در قرآن، این مسأله تایید شده است. نمونهای از این، ماجرای زنده کردن مردگان توسط پیامبران است که در قرآن آمده است.
این قدرتها و علوم شگفتانگیز در قرآن کریم به شکلی تصریح شده است و نباید آنها را به جادو یا تصادف نسبت داد. برخی از مفسرین که گرایشات مادی دارند، تلاش میکنند این مسائل را توجیه کنند، اما باید بدانیم که قرآن یک نظام فکری الهی و معنوی دارد که از همان آغاز خلقت حضرت آدم در آن مطرح شده است.
خداوند در قرآن میفرماید که به حضرت آدم تمام اسماء را آموخت. منظور از «اسماء» تنها نامها و عناوین ظاهری نیست، بلکه اشاره به حقیقت و ماهیت اشیاء دارد. در حقیقت، خداوند تمامی علوم و اسرار جهان را در اختیار آدم قرار داد. آیهای که در این زمینه آمده، به شدت تأکید دارد که حضرت آدم از همه علوم الهی آگاهی یافت: «و علم آدم الاسماء کلها».
اینکه در قرآن آمده که خداوند همه اسمها را به آدم آموخت، نه تنها به این معناست که آدم توانایی شناخت همه اسامی و واژهها را پیدا کرده، بلکه به این معناست که حضرت آدم از علم و حکمت الهی در تمام ابعاد آگاه شد. این علم، نه علم نظری که به صورت ظاهری و مادی باشد بلکه حقیقت علوم است که در عالم غیب وجود دارد.
شهید مطهری در بحثهای خود به این نکته اشاره کردهاند که ولایت تکوینی انسان در نظام آفرینش ریشه دارد و انسان میتواند در مسیر بندگی و عبودیت خداوند به جایگاههای والایی برسد. این مقامها به طور فلسفی و الهیاتی قابل تبیین هستند و در قرآن کریم شواهد آن وجود دارد. ظرفیت انسان، چه از نظر علمی و چه از نظر عملی، میتواند در کمال خود به جایی برسد که تمامی حقایق عالم را درک کند.
آیهای که در قرآن آمده، «وَكُلَّ شَيۡءٍ أَحۡصَيۡنَٰهُ فِيٓ إِمَامࣲ مُّبِينࣲ؛ همه چیز را در امام مبین احصا کردهایم.» به وضوح اشاره دارد که تمام حقایق عالم در امام مبین قرار دارد. امام مبین در تفسیر علامه طباطبایی در «المیزان» به معنای لوح محفوظ است که همهچیز در آن ثبت شده است. از نظر علامه طباطبایی، امام مبین همان لوح محفوظ است که در آن تمام حقایق عالم ثبت شده است.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه میفرماید: «هیچ مانعی ندارد که خداوند به بندهای از بندگان خود که خالصانه عبادت کرده است، علمی داده باشد که به تمام آنچه در کتاب مبین (لوح محفوظ) است، دست یابد.» این فرمایش علامه طباطبایی به این معناست که اگر انسان به مقام عبودیت خالصانه برسد، میتواند به درجاتی از علم و آگاهی دست یابد که تمامی حقایق عالم در اختیار او قرار گیرد.
در نهایت، باید گفت که این نوع ارتقاء علمی و روحانی، تنها برای برخی افراد خاص مانند ائمه معصومین (علیهمالسلام) و پیامبران (علیهمالسلام) ممکن است، اما قرآن کریم و روایات دینی نشان میدهند که انسانها میتوانند از طریق عبودیت و بندگی خداوند به چنین مقامی دست یابند.
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمودند: «من سید الموحدین؛ بعد از پیامبر خدا هستم». این سخن در حقیقت بیانگر آن است که اگر خداوند بخواهد چنین لطفی در حق بندهای به خاطر توحید و بندگیاش قرار دهد، پس از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، علی علیهالسلام، سید الموحدین خواهد بود.
گاهی اوقات در برخی از زیارتها، مانند زیارت جامعه، جملاتی آمده است که برای برخی افراد دشوار و غیرقابل هضم به نظر میرسد. برخی بهویژه در این موارد گیر میافتند و از خود میپرسند که چگونه میتوان این سخنان را فهمید. یکی از سختترین جملات در زیارت جامعه این است که: «و ایاب الخلق الیکم و حسابهم علیکم» به این معنا که در قیامت، مردم به شما مراجعه میکنند و حساب آنها با شماست. برخی این را با آیه قرآن مقایسه میکنند که در سوره غاشیه آمده است: «إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ؛ بازگشت آنها بر عهده ماست، سپس حساب آنها بر عهده ماست.»
حال سوال این است که اگر در قرآن آمده است که بازگشت به سوی خداوند است، پس چگونه میتوان این عبارت را در زیارت جامعه فهمید؟ پاسخ این مسأله در قرآن کریم وجود دارد و کلید فهم آن، بررسی دقیق آیات قرآن است. بهویژه، در سوره اعراف که مفهومی عمیق در خصوص مقامهای متفاوت انسانها در آخرت و نظارت بر آن وجود دارد.
در سوره اعراف، خداوند صحنهای از قیامت را ترسیم میکند: عدهای در بهشت و عدهای در جهنم هستند و بین این دو، حجاب و فاصلهای وجود دارد. در این میان، خداوند میفرماید که کسانی بر “اعراف” (یک منطقه برتر) ایستادهاند که نه در بهشتاند و نه در جهنم، اما به هر دو طرف اشراف دارند و از وضعیت هر دو گروه آگاه هستند. اینها کسانی هستند که از بالاترین جایگاه نظارتی به همه چیز نگاه میکنند. در آیه 46 سوره اعراف آمده است: «و عَلَى الأعرافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ» یعنی مردانی بر “اعراف” ایستادهاند که تمامی مردم را بر اساس سیمای آنها میشناسند.
حال، اگر این توانایی در قرآن برای گروهی خاص از انسانها ذکر شده است که بر اعراف قرار دارند و به وضعیت تمامی انسانها آگاه هستند، هیچ اشکالی ندارد که امیرالمؤمنین علی علیهالسلام نیز دارای چنین مقام و احاطهای باشد. او میتواند ناظر بر بهشت و جهنم و اعمال تمامی افراد در آن باشد، زیرا قرآن این نوع احاطه را برای کسانی که در جایگاه بالایی از تقوا و ولایت الهی قرار دارند، ممکن میداند.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل آیه «إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ» میفرماید که هیچ مانعی ندارد که خداوند به بندهای از بندگان خود که در مسیر عبودیت خالصانه قدم بردارد، علم و آگاهی به تمامی امور عالم و حساب خلق را عطا کند. ایشان در این زمینه به روایاتی اشاره میکنند که طبق آنها، هر امتی حساب خود را با امام خود دارد، و امامان معصوم به احوال دوستان و دشمنان خود کاملاً آگاهند.
همچنین در روایات آمده است که امام صادق علیهالسلام به آیه «وَعَلَى الأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيمَاهُمْ» اشاره کرده و فرمودهاند که هر امت در قیامت حساب و کتاب خود را با امام زمان خود خواهد داشت. این معنا در زیارت جامعه نیز آمده است و از امام هادی علیهالسلام نقل شده است که «حساب و کتاب خلق با ائمه است.»
بهطور کلی، اگرچه این مفاهیم برای بسیاری از ما دشوار به نظر میرسد، اما اگر بتوانیم با مراجعه به قرآن و روایات اهل بیت علیهمالسلام، این معارف را از زاویهای دقیقتر و عمیقتر بررسی کنیم، درخواهیم یافت که این مفاهیم به هیچوجه مخالف قرآن نبوده بلکه در پرتو قرآن و روایات میتوان آنها را به درستی فهمید. در واقع، اگر ما نتوانیم در عمق این معارف و مفاهیم غرق شویم، میتوانیم با فهم اجمالی این مسائل، به راحتی به خواندن زیارتنامهها بپردازیم و از برکات آن بهرهمند شویم. گاهی در این مسیر، انسان ممکن است با تردیدهایی روبهرو شود، اما با تکیه بر مبانی کلی و صحیح این معارف، میتوانیم به اطمینان برسیم که این مفاهیم در نهایت درست و مطابق با حقیقت هستند.
برای رسیدن به فهمی متقن از معارف الهی، کافی است که انسان با دل و جان به زیارت ائمه اطهار علیهمالسلام برود و از کلمات گوهربار آنان بهرهبرداری کند.»
source