Wp Header Logo 1510.png

شفقنا- آيت الله سیدضیاء مرتضوی در بخش هشتم از سلسله نوشتارهایی که در اختیار شفقنا قرار دادند، در تفسیر و تحلیل «دعای ماه مبارک رمضان» بیان کردند: علت عدم استجابت دعای برخی از افراد، کفر آنهاست وگرنه اگر دعای حقیقی باشد و تنها از خدا خواسته شود، بی تردید این دعا مستجاب می شود.

متن کامل بخش هشتم بدین شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

در بررسی محتوای کلی دعای «اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ» که در پایان نمازهای ماه مبارک رمضان خوانده می‌شود و اینکه آیا این محتوای کلی که جملاتی عام را در دعا برای همه نیازمندان در خودش گنجانده و اینکه آیا این دعا با سایر مضامین دینی و منابع اسلامی سازگاری دارد یا نه؟ به بررسی نماز استسقاء (نماز باران) رسیدیم و اینکه شاهد چند نگاه در این باره هستیم که آیا غیر مسلمانان در این مراسم عبادی برای درخواست باران می‌توانند شرکت کنند یا نه؟ و اگر می‌توانند آیا آمیخته با مسلمان‌ها می‌توانند شرکت کنند یا باید خودشان در جای دیگر یا در زمان دیگری مراسم جداگانه‌ای برای دعا داشته باشند؟

در بحث‌های قبلی بررسی شد که هم در میان فقهای اهل سنت از گذشته و هم در فقیهان ما دیدگاه‌های یکسانی در این باره وجود ندارد؛ کسانی که به نحوی مخالف مشارکت غیر مسلمان‌ها در این مراسم هستند، استدلال‌هایی را مطرح کردند که در بحث‌های قبلی بازگو کردم. یکی از مهم‌ترین استدلال‌های این گروه، استدلال به این جمله شریفه در قرآن است که می فرماید: «وَ مَا دُعَآءُ الْکَافِرِینَ إِلاّ فِی ضَلالٍ» که در دو جای قرآن، یکی در سوره رعد و دیگری در سوره غافرآمده است.

اگر ما فقط این جمله را معنا کنیم، ظاهر آن همانطور که برخی فقها برداشت کردند، این است که دعا یا خواندن و صدا کردن کافران، بیراهه رفتن است و ثمری ندارد و یکی از مصادیق این «دعا» و خواندن هم درخواست باران است که کفرورزی کافران مانع اجابت دعای آنها میشود و به ضمیمه اینکه وجوه دیگری را برخی از فقهای اهل سنت یا برخی فقهای ما ذکر کردند که اساساً کافران چون مورد غضب و خشم خداوند هستند، حضورشان در مراسم نماز و دعا نقض غرض است و می‌تواند مانع اجابت دعای سایر مومنان هم باشد؛ باید بررسی کنیم که استدلال و استناد به این دو آیه شریفه که در این جمله یکسان هست و مضمون واحدی دارد، آیا می‌تواند موید گفته کسانی باشد که مخالف شرکت غیر مسلمان‌ها در چنین نمازی هستند یا نمی‌تواند؟

اگر پذیرفتیم که حضور کفار در نماز بی‌ثمر است برای اینکه دعای آنها به اجابت نمی‌رسد و حتی ممکن است مانع اجابت دعای مومنان هم شود، آن وقت محتوای کلی دعای «اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ» ممکن است با این اشکال مواجه شود که کافرانی که لیاقت دعا کردن را ندارند و خداوند اعتنایی به دعای خودِ آن‌ها نمی‌کند، چگونه می‌خواهید برای رفع مشکلات، فقر، گرسنگی، اسارت، بدهکاری آنها در پس هر نمازی دعا کنید؛ البته دعای مومنان اجابت می‌شود ولی متعلق این دعا چیست؟ کسانی که شایستگی دعا کردن را ندارند و دعای آنها محل اعتنای خدای تبارک و تعالی نیست!

تا آنجایی که بنده مراجعه کردم، اولین بار در میان فقهای اهل سنت، سرخسی حنفی که متوفی ۴۸۳ قمری است، در استدلال بر منع از مشارکت غیر مسلمان ها در این نماز، به این آیه استناد کرده و بعد هم فقهای دیگر اهل سنت؛ در بین فقهای ما تا آنجایی که بنده مراجعه کردم، جناب محقق حلی، صاحب شرایع الاسلام متوفای ۶۷۶ در کتاب «المعتبر» خودشان که نظر به فتاوای اهل سنت هم دارد، اولین بار به این آیه استناد کرده است؛ پس از ایشان، جناب علامه حلی که خواهرزاده محقق هست در برخی کتاب‌های فقه مقارن مانند «تذکِرَةُ الفقهاء» و «منتهی المطلب» به این آیه استناد کرده و البته پس از او فقهای دیگری مثل شهید اول، شهید ثانی و جناب سید محمد عاملی، صاحب «مدارک الاحکام» و همچنین فیض کاشانی و همچنین جناب صاحب جواهر به این آیه هم استناد کرده‌اند؛ البته استناد کردن اعم از است از اینکه در نهایت هم مخالف حضور غیر مسلمانان شده باشند؛ در بحث های قبلی دیدیم که جناب صاحب جواهر موافق بود و در برای موافقت خود نیز استدلال کرد.

من سراغ ندارم کسی از فقهای شیعه به نقد مستقیم استدلال به این آیه پرداخته باشد. البته به صورت کلی می‌توانیم بگوییم که کسانی از فقها که مانع حضور غیر مسلمان‌ها در این نماز نیستند، و منع قطعی ندارند یا مکروه ندانستند، معلوم است که استدلال به آیه را کافی ندیدند و گرنه در شمار مخالفان قرار می‌گرفتند. البته برخی فقهای اهل سنت که مخالف مشارکت غیر مسلمان‌ها نیستند، به نقد استدلال به این آیه هم پرداختند و آن را نادرست دانستند. مثلاً شافعی‌ها بارها تذکر دادند که مقصود از این دعا در جمله «وَ مَا دُعَآءُ الْکَافِرِینَ إِلاّ فِی ضَلالٍ» به معنای دعای اصطلاحی نیست بلکه به معنای عبادت است؛ یعنی عبادت کافران ثمری ندارد و تباه است؛ البته برخی از آن‌ها وقتی خواستند نقد کنند، گفتند که جمله «وَ مَا دُعَآءُ الْکَافِرِینَ إِلاّ فِی ضَلالٍ» در سیاق آیات مربوط به آخرت هست، ولی عرض ما این است که استدلال به این جمله «وَ مَا دُعَآءُ الْکَافِرِینَ إِلاّ فِی ضَلالٍ» در هیچ یک از دو آیه، با سیاق روشن آن‌ها، با سایر ادله و مبانی معرفتی و با نگاه مفسران بزرگی مثل علامه طباطبایی رحمت الله علیه سازگاری ندارد. آنچه برخی فقیهان اهل سنت در رد استدلال به آیه گفته اند، البته همه سخن نیست، برای اینکه گرچه یکی از این دو تا آیه مربوط به آخرت است، اما آیه دیگر مربوط به آخرت نیست.

با این مقدمه اشاره می‌کنم که چون نوع تلقی از این آیه در واقع یک نگاه مبنایی را در چگونگی شکل گیری اخلاق و محاسبات اجتماعی میان مسلمانها و غیر مسلمانها و حتی میان خود مسلمان‌ها به دست می‌دهد که نمونه‌ آن در این نماز باران به عنوان یک فرع فقهی هست، در چگونگی اجتهاد و برداشت از سایر ادله هم اثرگذار است، پاسخ به استدلال به این آیه و نقد آن را با یک تفصیل بیشتری پی می‌گیریم، پس هدف ما نقد استدلال کسانی است که به این آیه برای عدم مشارکت غیر مسلمان‌ها در نماز باران استدلال و استناد کرده‌اند و با بررسی آن، این هدف را دنبال می‌کنیم که نشان دهیم دعای کافران هم اینگونه نیست که در تباهی و از سر بیهودگی باشد؛ خداوند همانگونه که دعای مومنان و موحدان را اجابت می‌کند، دعای غیر مسلمان‌ها را هم ممکن است اجابت کند.

خداوند در آیه ۱۴ سوره رعد، بعد از اینکه خاطرنشان می‌کند که خواندن حق، مایه اثر و اجابت است و این خواندن هم از آن خداوند می باشد، تذکر می دهد و یادآوری می‌کند که مشرکانی که به جای خداوند سراغ بت‌ها یا اربابان بت‌ها می‌روند و آن‌ها را می‌خوانند، هیچ اجابتی برای آنها وجود نخواهد داشت، مانند کسی که کف دست خود را طرف آب باز می‌کند تا یک مشتی آب بردارد و به دهان خودش برساند، اما اساساً دستش به آب نمی‌رسد و دعا کردن کافران هم مثل همین دست گشودن به سوی آبی است که دست شخص به آن نمی‌رسد؛ بنابراین جز تباهی و گمراهی نخواهد بود.

قرآن در آیه ۱۴ سوره رعد می فرماید: «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ»؛ برای خداوند است خواندن به حق، «وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ»؛ آن کسانی که جز خدا را صدا می‌زنند و می‌خوانند، غیر خداوند پاسخی به این دعا کنندگان نخواهند داد و هیچ ثمری نخواهد داشت «إِلَّا كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاءِ»؛ جز مانند کسی که دست‌ها رابه طرف آب گشوده تا آب را با مشت و دست خود به دهانش برساند، اما «لِيَبْلُغَ فَاهُ وَ مَا هُوَ بِبَالِغِهِ»؛ تلاش بی ثمری‌ است و آب را نمی‌تواند به دهان خودش برساند. بعد از این بیان، آیه می‌فرماید: «وَ مَا دُعَآءُ الْکَافِرِینَ إِلاّ فِی ضَلالٍ».

بنابراین سیاق این آیه که مربوط به دنیاست، در بیان کسانی است که غیر خدا را می‌خوانند «وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ»؛ در واقع آیه در صدد بیان این حقیقت است که دعای حقیقی و دارای اثر تنها دعا کردن در پیشگاه خداوند و خواستن از اوست، و کسانی که طرف غیر خداوند می روند و از غیر او درخواست اجابت دارند، کار آنها بی ثمره است.این دعاها جز گمراهی و بیراهه رفتن نیست.

این آیه با این بیانی که عرض کردیم نه تنها شاهد بی ثمر بودن دعای غیر مسلمان‌ها نیست بلکه برعکس گواه بر اینکه هر کسی که خدا را بخواند و صدا کند، دعای حقیقی و ثمربخش کرده و نه مشرکان یا کسانی که برای خواسته‌های خودشان غیر خدا را صدا می‌زنند!

در بحث نماز یا دعای باران هم فرض بر این است که همه، چه مسلمان و چه غیرمسلمان مثلاً در سینه صحرا یا بیابان رفتند که تنها از خداوند خواهان باران و آب و گشایش در رزق و روزی شوند، از این جهت همه مشمول بخش نخست آیه هستند؛ نه بخش دوم که اشاره می‌کند دعای مشرکان و کافران که غیر خدا را می خوانند، بی ثمر است؛ چون آیه می‌فرماید آنهایی که غیر خدا را بخوانند، ثمری بر کارشان بار نیست؛ این مسلمان‌ها و غیر مسلمان‌ها فرض این است که رفتند از خداوند خواهان رفع قحطی و خشکسالی شوند؛ این‌ها خدا را می‌خوانند؛ بنابراین اگر در پایان آیه دارد که دعای کافرین یعنی این کافرانی که غیر خدا را می‌خوانند، بی ثمر است؛ اساساً این به نماز بارانی که جمعی از غیرمسلمان ‌ها هم طبق سنت خودشان یا به تبع مسلمان ها دست به دعا برداشتند، ربطی ندارد.

این در واقع بیان دیگری از برخی آیات این است که به صورت عام و مطلق خداوند را اجابت کننده دعای دعاکنندگان (مسلمان یا غیر مسلمان) می‌شمارد.به عنوان مثال آیه شریفه «أُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ»، خداوند در قرآن می فرماید: من دعا، صدا و خواندن دعا کننده را وقتی مرا بخواند، اجابت می‌کنم. یا آیه معروف «وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ؛ مرا بخوانید و به سراغ بتان و الهه‌های جعلی نروید، آنها را که بخوانید، فایده‌ای ندارد. مرا اگر به واقع بخوانید؛ أَسْتَجِبْ لَکُمْ».

آیاتی مثل «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» همانطوری که جناب علامه طباطبایی رحمت الله علیه خاطرنشان کرده، مطلق است و استجابت آن هم شرطی ندارد، شرط آن فقط این است که دعای حقیقی باشد و اینکه تنها از خداوند خواسته شود. شرط دیگری ندارد که آن کسی که دعا می‌کند، مسلمان باشد یا غیر مسلمان؛ اما آنکه مشرکان می‌خوانند یا بتان مُرده، بیشعور و بی‌اراده هستند یا اربابان آن‌ها که خودشان مالک هیچ چیزی نیستند.

جناب علامه طباطبایی این جمله پایانی «وَ مَا دُعَآءُ الْکَافِرِینَ إِلاّ فِی ضَلالٍ» را تاکیدی بر همان حقیقتی که در بخش نخست آیه آمده، ‌می‌شمارد و اینکه دعا هدفی جز خداوند نمی‌تواند داشته باشد؛ خدایی که دانای توانا و بی‌نیاز مهربان است و از این جهت راهی برای دعا جزء از طریق توجه به خداوند تعالی وجود ندارد و هر کسی غیر او را بخواند و آن را هدف دعای خودش قرار بدهد، پیوند با هدف خودش را از دست می‌دهد و از راه بیرون می رود و به تعبیر علامه طباطبایی، دعای چنین شخصی راه را گم کرده و بی‌ثمر خواهد بود. (بحث مرحوم علامه در جلد ۱۱ صفحه ۳۱۸ تا ۳۲۰ المیزان آمده است).

این توضیحاتی که به کمک بیان مرحوم علامه طباطبایی عرض کردیم، به خوبی نشان میدهد که مقصود آیه بی ثمر شمردن دعای کسانی است که غیر خدا را می‌خوانند و نه غیر مسلمان‌هایی که خداوند را می‌خوانند. خیلی فرق است بین اینکه خدا را بخوانیم یا غیر خدا را؛ این آیه می‌فرماید اگر مانند کافران در دوره جاهلیت غیر خدا را خواندید، این دعای شما بی ثمر است. به نظر می‌رسد کسانی که به جمله یادشده یعنی «وَ مَا دُعَآءُ الْکَافِرِینَ إِلاّ فِی ضَلالٍ» در استدلال خودشان استناد کردند، پیوند این جمله را با همه آیه ندیدند یا نادیده گرفتند و اینکه برخی فقیهان اهل سنت چاره کار را در این دیدند که مقصود از دعا در آیه عبادت است، توجیهی است که گرچه مشکل را از نظر آنها حل میکند، اما با توجه به سیاق آیه اساساً نیازی به چنین پاسخی وجود ندارد.

آیه دوم آیه ۵۰ سوره غافر است که در یکی از قسمت‌های قبلی من نام سوره را به اشتباه بیان کردم. قرآن در این آیه نخست سخن اهل جهنم را بازگو کرده که این‌ها از ماموران و خازنان جهنم درخواست می‌کنند که آن‌ها از خدای خودشان بخواهند که یک روز یا مثلاً بخشی از عذاب آن‌ها را کم کند، اما پاسخی که ماموران می دهند این است که آیا پیامبران شما برای شما نشانه‌ها و آیات نیاوردند؟ آن جهنمی‌ها پاسخ می‌دهند: بله! ماموران هم پاسخ می دهند: پس بخوانید؛ و خواندن کافران جز در تباهی نیست.

خداوند در این آیه می فرماید: وَ قالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ؛ آن کسانی که گرفتار آتش جهنم هستند به ماموران جهنم می‌گویند خدای خودتان را صدا کنید، بخواهید که يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ؛ روزی از عذاب ما را بکاهد. ماموران می گویند: «قَالُوا أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ»آیا چنین نبود که پیامبران شما بینات را برای شما می‌آوردند؟ جواب دادند: قَالُوا بَلَىٰ؛ ماموران هم گفتند: قَالُوا فَادْعُوا؛ بخوانید «وَ مَا دُعَآءُ الْکَافِرِینَ إِلاّ فِی ضَلالٍ»؛ اما خواندنی که دیگر فایده‌ای ندارد؛ این جمله پایانی که «وَ مَا دُعَآءُ الْکَافِرِینَ إِلاّ فِی ضَلالٍ» چه ادامه گفته همان ماموران و خازنان جهنم باشد و چه سخن خدای تبارک و تعالی باشد که پس از پاسخ ماموران جهنم افزوده است، در واقع علت بیهوده بودن دعا و خواسته ی کافران را که همان کم شدن عذابی است که برخاسته از کفر به پیامبران است و خودشان هم اعتراف دارند که دانسته و از سر جحد و الحاد دعوت پیامبران را اجابت نکردند، بیان می کند. در واقع این آیه سبب آن را بیان می‌کند و تأکید دارد که خودتان باعث شدید. معنای این جمله این خواهد بودکه دعا کنید، اما اجابت نخواهد شد چون کافر هستید و دعای کافران مستجاب نمی‌شود.

این امر نشان می دهد که علت عدم استجابت دعای آنها، کفر آنهاست وگرنه اگر دعای حقیقی باشد و تنها از خدا خواسته شود، بی تردید این دعا مستجاب می شود، اما مشکل اصلی این دسته از کافران همانگونه که جناب علامه طباطبایی نیز بدان توجه داده، این است که کسی که منکر عذاب آخرت است، برای رفع آن عذاب یک درخواست جدی و واقعی از او سر نمی‌زند، وضعیت این فرد در دنیا روشن است؛ کسی که جهنم را انکار می کند و می گوید جهنم و خشم خدا را چه کسی دیده، معلوم است که درخواست واقعی نخواهد داشت که خدایا عذاب جهنم را از من بردار و در آخرت هم گرچه آن شخصِ کافر وقتی عذابی را می‌بیند، باور به وجود عذاب پیدا می‌کند و باور پیدا می‌کند که تحمل آن چقدر دشوار است و باور پیدا می‌کند که همه اسباب و راه‌ها را به روی خودش بسته است؛ در چنین فضایی البته کافر گرچه رو به سوی خدا می‌آورد، اما او آمیخته و از درون خودش آغشته به همان وضع و صفت انکاری است که در دنیا داشته است؛ آن چیزی که اکنون وبال گردن او شده و مایه عذاب و مجازات او گشته است؛ و آن وضعیت نمی‌گذارد که درخواست تازه‌ای داشته باشد. علاوه بر اینکه اساساً کسی که در دنیا تنها رو به خدای تبارک و تعالی نگذاشته، شرک ورزیده و به سراغ خداوند نرفته، چطور می‌تواند در آخرت انقطاع و التجاء به خدای تبارک و تعالی داشته باشد؟!

جناب علامه طباطبایی رحمت الله علیه در پایان توضیح این آیه شریفه، باز تذکر می دهد که با این توضیحاتی که دادیم، روشن می شود که اگر کسانی خواستند به این آیه استدلال کنند برای اثبات اینکه دعای کافران مستجاب نمی‌شود، این استدلال و استناد نادرست است، چون معلوم شد که مستجاب نشدن دعای کافر مربوط به همان علت، همان واقعیت و همان چیزی است که به آن کفر می‌ورزید و منکر می‌شود یا منکر می‌شد؛ نه همه دعاها.

یعنی خاستگاه مستجاب نشدن دعای این فرد، همان چیزی است که قبول نداشت؛ در دنیا قبول نداشت که جهنمی هست و عذابی متوجه او می‌شود، اما معنای آن این نیست که تمام دعاهای او برآورده نمی‌شود؛ ایشان می‌فرماید: چطور می‌شود که مقصود آیه همه دعاهای کافران باشد در حالی که آیات متعددی هست که اجابت دعای کافر را در موارد اضطرار بیان کرده است.

این بیانی است که جناب علامه طباطبایی دارند و اشاره ایشان به آیاتی است که مفاد آن این است که وقتی کفار در کشتی سوار می شوند، در دریا گرفتار طوفان می‌شوند و موجی سراغ آنها می‌آید و احساس خطر می‌کنند و گرفتار می‌ شوند، آن ‌وقت خدا را با ایمان و خالصانه می‌خوانند و وقتی که خداوند آنها را نجات داد و به خشکی می‌رساند، آن وقت مجدداً دچار شرک می‌شوند و مشرک می‌گردند.

اگر قرآن وصف حال مشرکان را این‌گونه گفته که در پس گرفتاری، مثلاً در دریا متوجه آن حقیقت می‌شوند و خدا را می‌خوانند، بدین معناست که آنها به این حقیقت گرچه از سر ناچاری توجه کردند و خداوند هم آنها را نجات می‌دهد و به ساحل امن می‌رساند البته بعد از اینکه احساس امنیت کردند، مجدداً شرک می‌ورزند در حالی که خداوند دعای آنها را مستجاب کرده است.

بنابراین جناب علامه طباطبایی علاوه بر سیاق این آیات و در آیه دوم، علاوه بر اینکه علت مستجاب نشدن دعا را انکار همان چیزی می‌داند که اکنون خودشان را گرفتار آن می‌دانند و نه همه دعاها؛ به برخی آیات دیگر استناد می‌کند که به روشنی نشان می‌دهداساساً خداوند دعای مشرکان و کافران را اجابت کرده و آن آیاتی است که می فرماید: وقتی در دریا گرفتار می شوند، ما را می‌خوانند و وقتی نجات پیدا می‌کنند و ما نجاتشان می‌دهیم، مجدداً فراموش می‌کنند و سراغ شرک می‌روند.

بنابراین استدلال به این دو آیه شریفه، استدلال درستی برای منع از مشارکت غیر مسلمان‌ها در آن مراسم دعا و نماز باران نیست و دست استدلال کسانی که به عنوان مکروه بودن، استناد به این آیات شریفه کردند، خالی است.

مجموع آنچه که درباره نماز باران گفتیم، به ویژه به استناد گفته شماری از فقهای بزرگوار خودمان و با تاکیدی که این بزرگواران داشتند، به روشنی نشان می‌دهد که فقه ما از حضور غیر مسلمان‌ها در مراسم دعا و درخواست حاجات و نیازها از پیشگاه خدای تبارک و تعالی استقبال کرده و به آن اعتنا کرده و برای آن احترام قائل است و آن را بیهوده، ضلال و تباهی نشمرده است. اگر خداوند به دعای غیر مسلمان‌ها اعتنا دارد و ممکن است مستجاب کند و خواسته‌های دنیوی آن‌ها را برآورده بسازد، ما مسلمان‌ها هم مجاز هستیم علاوه بر دعای برای خودمان و برای همکیشان و هم مذهبان خودمان، برای دیگران نیز دعا کنیم و ممکن است که دعای ما در حق آن‌ها به اجابت برسد؛ وقتی دعای خودشان محل اعتنا است، دعای ما برای آنها چه بسا در شرایطی بیشتر محل اعتنا و عنایت خدای تبارک و تعالی باشد.

بنابراین این دو آیه شریفه مخصوصاً بخش نخست آیه اول، به روشنی نشان می دهد که نه تنها دعای کافران بیهوده نیست بلکه آن کسی که به واقع خداوند را بخواند گرچه از سر جهل، قصور، نادانی و ناآگاهی، اگرچه اسلام و حق را نپذیرفته، اما دعای او بیهوده نخواهد بود. آن دعا می‌تواند در قالب مثلاً نماز باران یا طبق آداب و رسوم خود موحدانِ غیر مسلمان باشد، چنانکه در معنای عام‌تر ما می‌توانیم برای غیر مسلمان‌ها حتی غیر موحدان دعا کنیم؛ از این نظر این دو آیه مخالفتی با رویکرد کلی دعای «اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ» ندارد.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

source

ecokhabari.com

توسط ecokhabari.com