شفقنا رسانه-در تقویم جهانی ۱۷ می روز مخابرات و ارتباطات دوربرد است. روزی که شاید بسیاری به جنبه های تکنولوژی و فناورانه ارتباطات توجه کنند و از متن اصلی ارتباطات غافل شوند. اینکه در جامعه ما تا چه حد گفتگوهای آزاد، شفافیت، رسانه های آزاد، بهرسمیتشناختن حق دانستن برای همگان و امنیت ارتباطی در زیر سایه ارتباطات تعریف شده، موضوعی است که شفقنا رسانه در گفتگو با متخصصان حوزه ارتباطات به بررسی آن پرداخته است. دکتر عادل میرشاهی مدرس دانشگاه و پژوهشگر حوزه ارتباطات و روابط عمومی می گوید: در جهان امروز، بیش از آنکه با «کمبود فناوری» مواجه باشیم، با «نقص در معناپردازی ارتباطی» مواجهایم. بازتعریف ارتباطات بهعنوان فرآیندی بیناذهنی، چندسطحی و قدرتمند در بستر اجتماعی، مهمترین گام برای عبور از نگاه ابزارگرایانه و ورود به زیستبوم ارتباطات انسانی است
در ادامه مصاحبه شفقنا رسانه را با دکتر عادل میرشاهی بخوانید:
در روز جهانی ارتباطات، اغلب توجهها معطوف به پیشرفتهای فنی در حوزه مخابرات، فناوریهای نوین ارتباطی و توسعه زیرساختها است. آیا ارتباطات را تنها در چارچوب ابزارها و تکنولوژیها و پدیدهای فنی باید فهمید؟
بیتردید، فناوریهای نوین ارتباطی، توسعه زیرساختهای مخابراتی و گسترش ابزارهای دیجیتال، بخشی از زیستبوم ارتباطی معاصر را تشکیل میدهند. اما تقلیل ارتباطات به ساحت فناوری، خطایی مفهومی و راهبردی است. ارتباط، پیش از آنکه فرآیندی فناورانه باشد، پدیدهای انسانی، اجتماعی، فرهنگی و گفتمانی است که در بستر معنا، قدرت، هویت و گفتوگو شکل میگیرد.
ارتباط، فرآیند ساخت و بازسازی معناست؛ فرآیندی که در دل آن، شناخت متقابل، اعتماد، تفسیرهای مشترک و کنشهای اجتماعی معنا مییابند. فناوری در این میان، تنها یک امکانساز است، نه خالق معنا. اگر پهنای باند، سرعت انتقال داده یا حجم اطلاعات را شاخصهای اصلی ارتباط بدانیم، از روح ارتباط که در گفتوگوی انسانی، بافت فرهنگی و ساختار اجتماعی نهفته است، فاصله گرفتهایم.
رویکردهای ارتباطی بر این نکته تأکید دارند که ارتباط، نه در انتقال پیام، بلکه در تولید معنا محقق میشود. هر فناوری، صرفاً ظرفی برای پیام است؛ آنچه به این پیام جان میدهد، زمینه اجتماعی، پیشزمینه فرهنگی و ظرفیت کنشی فرستنده و گیرنده است. از اینرو، ارتباطات مؤثر زمانی رخ میدهد که میان «فهم» و «ابزار» توازن برقرار شود؛ وگرنه فناوریِ فاقد معنا، به ابزاری سرد، ناکارآمد و حتی گمراهکننده بدل میشود.
در جهان امروز، بیش از آنکه با «کمبود فناوری» مواجه باشیم، با «نقص در معناپردازی ارتباطی» مواجهایم. بازتعریف ارتباطات بهعنوان فرآیندی بیناذهنی، چندسطحی و قدرتمند در بستر اجتماعی، مهمترین گام برای عبور از نگاه ابزارگرایانه و ورود به زیستبوم ارتباطات انسانی است.
به نظر شما این گزاره که ارتباط، یک رابطهی اجتماعی و فرهنگی است که در بستر قدرت، اعتماد، گفتوگو و شفافیت شکل میگیرد، تا چه حد در جامعه ما شکل گرفته است؟
این گزاره، بیانگر یکی از بنیادینترین اصول ارتباطات انسانی است. ارتباط، بدون زمینههای اجتماعی و فرهنگی، از سطح «تعامل معناساز» فاصله میگیرد و به سطح «دادهپردازی خام» یا انتقال یکسویه اطلاعات تقلیل مییابد. ارتباط در ذات خود، رخدادی درونمتنی، میانفرهنگی و مشارکتی است که تنها در بسترهای اجتماعیِ شفاف، برابر و گفتوگومحور شکل میگیرد.
در بسیاری از ساختارهای ارتباطی ما، هنوز با مدلهای سلسلهمراتبی و عمودی مواجهایم؛ مدلهایی که در آن، پیام از سوی مرجع بالا به پایین انتقال مییابد و امکان بازتاب، بازخوانی یا بازنگری در آن وجود ندارد. چنین مدلی، بیش از آنکه ارتباط باشد، ابلاغ است؛ یعنی یک جریان یکطرفه، فاقد گفتوگو و عاری از بازخورد واقعی.
نظریههای ارتباطی معاصر، از جمله دیدگاههای هابرماس در «کنش ارتباطی» و مدلهای مشارکتی ارتباطات توسعه، تأکید دارند که ارتباط واقعی، زمانی پدید میآید که کنشگران اجتماعی، وارد میدان گفتوگوی آزاد، برابر و مبتنی بر اعتماد شوند. شفافیت، در این چارچوب، پیششرط تحقق اعتماد است. هرگونه اختفای اطلاعات، سانسور یا ملاحظهکاری غیرضرور، نه تنها ارتباط را دچار اختلال میکند، بلکه باعث فرسایش سرمایه نمادین و اجتماعی نیز میشود.
از منظر نظری، میتوان گفت که آنچه ما بدان نیازمندیم، گذار از ارتباطات ابزاری به ارتباطات دموکراتیک است؛ ارتباطاتی که در آن، قدرت در فرایند تعامل بازتوزیع میشود، صداهای متنوع به رسمیت شناخته میشوند، و مشارکت مخاطبان نهتنها ممکن، بلکه ضروری تلقی میگردد. تنها در چنین چارچوبی است که «معنا» بهجای آنکه تحمیل شود، ساخته میشود.
تا زمانی که نهادهای اجتماعی و ساختارهای ارتباطی ما در منطق اطلاعرسانی یکسویه و از بالا به پایین باقی بمانند، ما با پدیدهای روبرو خواهیم بود که میتوان آن را «ارتباطات فرمایشی» نامید؛ نوعی شبهارتباط که در آن، نشانههای ارتباط حضور دارند، اما روح آن غایب است. گذار از این وضعیت، نیازمند درونیسازی الگوهای ارتباطی مبتنی بر گفتوگو، تفاهم، شنیدن فعال و پذیرش دیگری است.
با توجه به اینکه ما در جامعهای زندگی میکنیم که در آن ابزارهای ارتباطی روزبهروز گسترش یافتهاند؛ از اینترنت پرسرعت تا شبکههای اجتماعی، به نظر شما شکاف ارتباطی میان مردم، نهادهای رسمی و حتی نخبگان کاهش یافته یا رو به افزایش است؟
در نگاه نخست، بهکارگیری گسترده ابزارهای نوین ارتباطی، گواهی بر پیشرفت ارتباطات در عصر دیجیتال تلقی میشود. اما از منظر نظریههای ارتباطی، صرف توسعه ابزارها بههیچوجه به معنای تحقق عدالت ارتباطی یا ترمیم شکافهای ارتباطی نیست. فناوری بدون تغییر نگرش، صرفاً صورتگرایانه است. آنچه شکافها را میزداید، تحول در سیاستهای ارتباطی و گذار از مدلهای یکسویه به مدلهای مشارکتی و تعاملی است.
دسترسی به اطلاعات، امروزه اگرچه از نظر کمی افزایش یافته، اما این دسترسی زمانی به «ارتباط» منجر میشود که فهم متقابل ممکن گردد. اگر نهادهای رسمی، همچنان بر زبان رسمی، ادبیات بروکراتیک و الگوهای سلسلهمراتبی تأکید داشته باشند، یا نتوانند خویش را با زبان، ادراک و افق انتظارات مخاطبان همساز کنند، در واقع در حال بازتولید شکاف ارتباطیاند، ولو آنکه از پیشرفتهترین پلتفرمها بهره ببرند.
در چارچوب نظریههای گفتوگومحور، همچون نظریه کنش ارتباطی یا الگوهای مشارکتی توسعه، ارتباط زمانی اصیل و اثرگذار خواهد بود که از سطح انتقال پیام به سطح تعامل بیناذهنی و ساخت مشارکتی معنا ارتقاء یابد. متأسفانه، مشاهده میشود که بسیاری از نهادهای رسمی، از شبکههای اجتماعی نه بهعنوان بستر گفتوگو، بلکه بهمثابه تریبون دیجیتال برای بازنشر روایتهای رسمی استفاده میکنند. در این شرایط، ارتباط به نمایش تقلیل یافته و «تعامل» جای خود را به «نمایش ارتباط» میدهد.
این واگرایی ارتباطی، نهتنها موجب فرسایش اعتماد عمومی میشود، بلکه نخبگان اجتماعی و کنشگران فکری را نیز دچار نوعی انزوای مشارکتی میکند؛ زیرا آنان در غیاب امکان تأثیرگذاری واقعی، تمایلی به ورود به فرایندهای ارتباطی یکسویه ندارند.
در این میان، روابط عمومیها میتوانند بهمثابه بازیگران راهبردیِ عرصه ارتباطات، نقش «میانجیهای معناساز» را ایفا کنند؛ بهشرط آنکه جایگاه آنها از سطح اجرایی صرف، به سطح تحلیلی و سیاستگذار ارتقا یابد. روابط عمومی نباید صرفاً تولیدکننده خبرنامه و اعلان باشد، بلکه باید در قلب نظام ارتباطی سازمان، بهعنوان «اتاق فکر ارتباطی» حضور داشته باشد؛ جایی که ترجمه زبانی، فرهنگی و گفتمانی میان سازمان و جامعه رخ میدهد.
به نظر شما غیاب فضای رسانهای آزاد و رسانههای آزاد چقدر امنیت ارتباطی ما را به خطر میاندازد؟
در گفتمان ارتباطات، رسانههای آزاد نه صرفاً ابزار اطلاعرسانی، بلکه نهادهای تولید معنا و بازیگران اصلی در فرآیند شکلگیری افکار عمومیاند. نبود رسانههای مستقل و پاسخگو، نهتنها خلأ اطلاعاتی ایجاد میکند، بلکه زمینه را برای اشاعه روایتهای غیررسمی، گاه گمراهکننده و ضدارتباطی فراهم میسازد. در این بستر، نظام ارتباطات رسمی از کارکرد اعتبارساز خود تهی میشود و مخاطب درگیر نوعی سرگشتگی شناختی میگردد؛ چرا که تنوع منابع، جایگزین اعتماد ارتباطی نمیشود.
امنیت ارتباطی، در بنیان نظری خود، با همزمانی آزادی و مسئولیت تعریف میشود، نه با انسداد یا انحصار. هر جا که جریان اطلاعات در مدار شفافیت، مشارکت و بازخورد شکل گرفته، اعتماد عمومی نیز تقویت شده و ارتباطات توانستهاند از سطح انتقال پیام به سطح کنش اجتماعی ارتقاء یابند. رسانه آزاد، یعنی بستری برای بازتاب صدای جامعه، نه صرفاً پژواک صدای حاکمیت؛ بستری برای نقد، تفسیر، پرسشگری و نه صرفاً تبلیغ و تمجید.
در غیاب چنین کارکردی، مخاطب رابطه خود را با رسانه های جریان اصلی کشور قطع می کنند. دیگر افکار عمومی توسط این رسانه ها تولید نمی شود. بدون رسانهای که بتواند بهدرستی نبض جامعه را منعکس کند، در چنین شرایطی جریان رسانه ای توسط رسانه های خارجی که ظاهرا به دنبال منافع مردم اند و در باطن منافع خود را دنبال می کنند شکل می گیرد. در چنین شرایطی، مخاطب نیز امنیت ارتباطی خود را از دست می دهد، چراکه نمی داند در زمین چه کسی بازی می کند.
از اینرو، بازتعریف مفهوم امنیت ارتباطی ضرورتی بنیادین است. امنیت در ارتباطات، نه با مهار گردش اطلاعات، بلکه با تقویت زیرساختهای اعتماد، دیالوگ و پاسخگویی پدید میآید. ارتباط در فضای پنهانکاری، همانقدر آسیبزاست که ارتباط در فضای بیضابطه؛ راه برونرفت، تنظیم عقلانی و ارتباطی این فضاست، نه صرفاً تنظیم حقوقی یا فنی.
در پایان می توانم بگویم در عصری که سرعت تحولات ارتباطی سرسامآور شده و تکنولوژیهای نوین، از شبکههای اجتماعی گرفته تا رایانش کوانتومی، مرزهای سنتی ارتباطات را شکستهاند، دیگر نمیتوان با رویکردهای گذشته، آیندهای پایدار برای نهادهای اجتماعی و حکمرانی رسانهای ترسیم کرد.
ارتباطات امروز، اگر به ابزارهای تحلیل داده، روایتسازی چندلایه، گفتوگوی میاننسلی و فناوریهای نو تجهیز نشود، از میدان رقابت حذف خواهد شد. اما در کنار تجهیزات و تکنولوژی، آنچه به این ارتباطات جان میبخشد، تعهد حرفهای، درک فرهنگی، صداقت در اطلاعرسانی و شهامت در مواجهه با افکار عمومی است.
در پایان، هفته روابط عمومی و ارتباطات را به همه فعالان این حوزه تبریک میگویم و امیدوارم گفتمان حرفهای، علمی و تحولگرا در ارتباطات کشور، به الگویی برای سایر نهادها تبدیل شود. آینده، از آنِ سازمانهاو نهادهایی است که با مردم صادقانه سخن میگویند، گوش شنوای جامعهاند و ارتباطات را نهفقط به عنوان یک واحد و یک تکنولوژی، بلکه به عنوان یک «فلسفه مدیریتی» باور دارند.
source