چندی قبل صدای کمک خواهی مرد جوانی در یکی از خیابانهای پایتخت به گوش رسید. رهگذران و رانندههای عبوری به دنبال شنیدن صدا، مردی را دیدند که تلاش داشت زن جوانی را که در حال فرار است، دستگیر کند.
به گزارش «شایانیوز» و به نقل از ایران، شاهدان ماجرا به کمک او رفته و زن جوان را دستگیر کرده و گزارش ماجرا به پلیس اعلام شد. با حضور تیم تحقیق در محل، مرد جوان گفت: «در حال عبور از خیابان بودم که زن و مردی را مشاهده کردم. مرد جوان ماسک و کلاه داشت، دستش را گچ گرفته و پایش را هم باندپیچی کرده بود و عصایی زیر بغل داشت. چند پاکت و نسخه که آرم و مشخصات بیمارستانی روی آنها بود، در دست داشتند. با این تصور که مسافر هستند و قصد دارند به بیمارستان بروند، آنها را سوار کردم. اما هنوز مسافتی را طی نکرده بودم که مرد جوان به سمتم چاقو کشید و از من خواست هرچه دارم به او بدهم. بعد هم به همراه دختر جوان فرار کرد. من تعقیبشان کردم. ناگهان دختر جوان تعادلش را از دست داد و روی زمین افتاد و من موفق شدم با کمک مردم او را دستگیر کنم.»
به دنبال اظهارات راننده خودرو، دختر جوان به اداره پلیس منتقل شد و در تحقیقات به سرقت با همدستی پسری به نام فرشید اعتراف کرد.
در ادامه تحقیقات فرشید نیز بازداشت شد و به سرقتهای سریالی از رانندههای عبوری با شگردی خاص اعتراف کرد. به دستور بازپرس پرونده، متهمان در اختیار کارآگاهان پلیس قرار داده شدند و تحقیقات برای شناسایی سایر جرایم احتمالی آنها ادامه دارد.
سرقت با دست گچ گرفته
پسر جوان که مدعی است بدبیاری و بدشانسی پای او را به دنیای تبهکاران باز کرده گفت:
شناگر و نجات غریقم دراین رشته مقام دارم و مربی هستم.
پس اینجا چه میکنی؟
از بد روزگار. باور کنید از همه طرف بد آوردم. همسرم ناگهان درخواست طلاق داد و مجبور شدم مهریهاش را پرداخت کنم. با پرداخت مهریه او، هر چه داشتم را از دست دادم. افسرده شده بودم و دوست ناباب به قول خودش برای اینکه مرا از آن حال و روز بیرون بیاورد، پیشنهاد شرکت در سایتهای شرطبندی را داد. اوایلش خوب بود، شرطها را میبردم و کمی پول گیرم میآمد و هیجان هم چاشنی ماجرا بود. بعد از مدتی ناگهان ورق برگشت و باخت پشت باخت و من که معتاد دنیای قمار شده بودم، به خودم که آمدم دیدم، من و ماندهام و کوهی از بدهی.
چه شد که به فکر سرقت افتادی؟
یک روز داشتم فیلم میدیدم که در آن فیلم با این شیوه سرقت میکردند. با خودم گفتم من که ورزشکارم و سریع میدوم میتوانم به راحتی فرار کنم.
چطور دستت را گچ گرفتی؟
خودم با کمک دوستم گچ گرفتم و یکی از پاهایم را هم با بانداژهای مخصوص میبستم. عصایی هم میگذاشتم زیر بغلم و کلی هم پرونده و پاکت که آرم پزشکی رویش بود دستم میگرفتم. طوری وانمود میکردم که مریض هستم و قصد رفتن به بیمارستان و مرکز درمانی دارم. رانندههای خودروهای عبوری نیز با این تصور که بیمار هستم، مرا سوار میکردند. من هم در فرصتی مناسب با چاقویی که به همراه داشتم از آنها سرقت میکردم.
سوژهها را چطور شناسایی میکردی؟
هر کسی که مرا سوار میکرد، سوژه سرقت بود. خودرواش هم برایم فرقی نداشت پراید باشد یا بنز، مهم این بود که مرا سوار کند. بعد وقتی تیزی چاقو را میدیدند بدون مقاومت وسایل با ارزش خود را در اختیارم قرار میدادند.
با همدستت کجا آشنا شدی؟
همیشه معتقد بودم که باید سرقت تکرویی صورت گیرد. برای اینکه احتمال دستگیری خیلی بالاست و همدستت که گیر بیفتد، تو هم دستگیر میشوی. به این موضوع هم پایبند بودم تا اینکه مدتی قبل در فضای مجازی با فتانه آشنا شدم. وقتی فهمید سارق هستم به جای مخالفت با شوق و اشتیاق از من خواست او را در سرقتها با خود همراه کنم. من هم قبول کردم و او در سه سرقت آخر همراهم بود.
source