
بررسی بحران ها، چالش ها و راهکارها
مقدمه
پس از هر بحران بزرگ، کشورها وارد مرحلهای تازه از آزمون و خطا در حوزه اقتصاد میشوند تا نهتنها آسیبهای مستقیم بحران را جبران کنند، بلکه بنیانی جدید برای توسعهای پایدار و مقاوم پایهگذاری کنند. جنگها از جمله رویدادهایی هستند که تاثیرات عمیق و پیچیدهای بر ساختار اقتصادی هر ملت میگذارند و تنها به آسیبهای زیرساختی یا خسارات مالی محدود نمیشوند؛ بلکه اعتماد عمومی به سیاستگذاری، ساختارهای درآمدزایی، انگیزه تولید و حتی مهاجرت نخبگان و سرمایههای انسانی را نیز تحت تأثیر خود قرار میدهند. موقعیت امروز اقتصاد ایران بعد از جنگ، نمونه بارز این معادله پیچیده و چندوجهی است.
در کشور ما ایران، تجربه سالها درگیری و تحریمهای خارجی، مجال بازسازی اقتصاد را با چالشهایی مضاعف روبرو کرده است. اقتصاد ایران پس از آخرین جنگ، هنوز نتوانسته تعادل مطلوبی میان سیاستهای رفاهی، ترمیم زیرساخت، جذب سرمایه، کنترل تورم و حفظ ارزش پول ملی ایجاد کند. این ناکامی، علیرغم شعارها و برنامههای متعدد اعلامشده برای خروج از رکود و رونق تولید، فضای اقتصادی کشور را در وضعیت شکنندهای قرار داده و باعث نگرانی عمیق فعالان اقتصادی، کارآفرینان، متخصصان و حتی مردم عادی شده است.
سؤال اصلی این است: آیا مشکلات اقتصاد ایران بعد از جنگ، فقط ناشی از آثار مخرب جنگ است یا ریشه در ناکارآمدی تاریخی سیاستهای اقتصادی دارد؟ دکتر علی سعدوندی، اقتصاددان و استاد دانشگاه، در مصاحبه با رسانه آوش پاسخ می دهد.

ژئوپلتیک جدید و اثرات جنگ بر اقتصاد ایران
آثار مستقیم جنگ بر اقتصاد ایران
جنگی که تنها ۱۲ روز به طول انجامید، در نگاه نخست شاید از حیث زمان، چندان تاثیرگذار به نظر نرسد اما آسیبهای نظامی، تخریب زیرساختی، ایجاد بیثباتی روانی و مختل شدن تجارت خارجی نمونههایی بدیهی از نتایج بلاواسطه این واقعه است.
تاسیسات نظامی و بخشی از شبکه حملونقل و انرژی کشور در معرض آسیب قرار گرفتند و هزینههای بازسازی زیرساختها پس از جنگ، همواره یکی از موانع اصلی رشد اقتصادی بوده است. این مساله در اقتصاد ایران بعد از جنگ به خوبی مشهود است و بار مالی آن بر بودجه دولتی و بخش خصوصی به شدت احساس میشود.
بازیگران منطقهای، نبود امنیت و تاثیر بر سرمایهگذاری
جنگها، حتی اگر از نظر زمانی کوتاه باشند، آثار روانی عمیقی بر فضای اقتصادی و سرمایهگذاری کشورها بر جای میگذارند. تجربه اقتصاد ایران بعد از جنگ نشان داده است که نگرانی از ناامنی و بیثباتی، اعتماد سرمایهگذاران را به آینده نامطمئن میکند. در چنین فضایی، حتی شایعات کوچک یا تحلیلهای سطحی از احتمال تکرار درگیری، میتواند وضعیت روانی فعالان اقتصادی و سرمایهگذاران را برای مدتها تحت تاثیر قرار دهد و مانع تصمیمگیریهای جسورانه شود.
در همین راستا، اغلب سرمایهگذاران داخلی و خارجی وقتی با افزایش ریسکها و نامشخص بودن آینده روبرو میشوند، ترجیح میدهند منابع خود را به پروژههایی با امنیت بالاتر منتقل کنند یا به طور کلی از بازار خارج شوند. عمق این بیاعتمادی زمانی بیشتر نمایان میشود که شاهد توقف یا تعویق پروژههای کلان، کاهش مشارکت در مناقصهها و حتی خروج سرمایههای قبلی هستیم. این مسائل منجر به تقویت رفتارهای محافظهکارانه در بخش خصوصی و کاهش انگیزه بخش دولتی برای ورود به پروژههای جدید میشود.
نتیجه این روند، افت چشمگیر جریان ورودی سرمایه به کشور است؛ آنچنان که در چند سال اخیر، حجم سرمایهگذاریهای جدید به طور محسوسی کاهش یافته و بسیاری از سرمایهگذاران ترجیح دادهاند فرصتهای سرمایهگذاری در خارج از مرزها یا در بازارهای کمریسکتر را انتخاب کنند. در واقع، نخستین تبعات منفی اقتصاد ایران بعد از جنگ را میتوان در کاهش شدید جذب سرمایه، توقف رشد پروژههای بزرگ و رکود تدریجی فضای کسبوکار مشاهده کرد؛ اتفاقی که جبران آثار آن نیازمند ترمیم اعتماد عمومی و ارائه راهبردهای شفاف از سوی سیاستگذاران اقتصادی است.
تاثیر بر سیاستهای کلان اقتصادی ایران
پس از پایان هر جنگ، دولتها معمولاً با شتاب به سراغ تدوین و اجرای بستههای حمایتی و بازسازی میروند تا هرچه سریعتر خسارتهای مستقیم و غیرمستقیم را جبران کرده و مسیر رشد اقتصادی را هموار نمایند. این بستهها اغلب شامل حمایتهای مالی فوری از بخشهای آسیبدیده، کمک به بازسازی زیرساختها، ارائه تسهیلات به تولیدکنندگان و ایجاد انگیزه برای بازگشت سرمایه است. هدف این اقدامات، ایجاد آرامش و اعتماد دوباره در فضای اقتصادی و حفظ نیروی انسانی و سرمایههای موجود در کشور است.
در مورد اقتصاد ایران بعد از جنگ اما، اجرای این برنامهها با مجموعهای از چالشهای ساختاری جدی مواجه گردید. کسری مزمن بودجه، نبود منابع ارزی کافی و بدهی انباشته دولت، انعطافپذیری سیاستهای اقتصادی را با محدودیت روبرو کرد. بسیاری از برنامههای بازسازی یا به صورت ناقص اجرا شدند یا به دلیل هزینههای سنگین و نبود زیرساخت مالی مناسب عملاً به مرحله اجرا نرسیدند. همین موضوع موجب شد که اثرگذاری این سیاستها کوتاهمدت بوده و نتواند تحولی اساسی در اقتصاد ایجاد کند.
در نتیجه، در حالی که انتظار میرفت بستههای حمایتی و بازسازی بتوانند زیربنای رشد اقتصادی جدیدی را فراهم کنند، اغلب آنها خود به بروز مشکلات تازهای نظیر افزایش تورم، تشدید نابرابری و وابستگی بیشتر به منابع محدود دولت منتهی شدند. شکست در حل مشکلات بنیادی همچون ساختار درآمد-هزینه دولت و اتکای بیش از حد به منابع نفتی، باعث شد این بستهها بیشتر به راهحلهای موقتی شباهت داشته باشند؛ در حالی که ساختار اقتصاد ایران نیازمند اصلاحات عمیق و پایدار بود.
بیشتر بخوانید: بررسی روش های رفع کسری بودجه
تحلیل بحرانهای ساختاری اقتصاد ایران بعد از جنگ
سرمایهگذاری بزرگترین قربانی بحران اقتصادی ایران
یکی از شاخصهای کلیدی برای ارزیابی سلامت اقتصادی هر کشوری، نسبت “تشکیل سرمایه ناخالص داخلی به تولید ناخالص داخلی” است.در اقتصاد ایران، نرخ تشکیل سرمایه به مدت پنج سال متوالی منفی بوده است؛ به این معنا که مقدار سرمایهگذاری خالص در کشور حتی از میزان استهلاک سرمایههای موجود نیز پایینتر است.
کاهش سرمایهگذاری سبب فرسودگی زیرساختها، کاهش اشتغال مولد و سقوط بهرهوری میشود. این موضوع به طور زنجیرهای منجر به کاهش رشد اقتصادی و افزایش رکود خواهد شد.
اگر شما نیز مشتاقید تا با یادگیری مفاهیم اصلی اقتصاد کلان مانند سرمایه گذاری، رشد، تورم و… بر اساس بالاترین استانداردهای جهانی آشنا شده و از این علم در سرمایه گذاری های خود استفاده کنید، دوره جامع اقتصاد کلان کلینیک اقتصاد برای شماست. کلیک کنید.

تورم مزمن و بی ثباتی اقتصادی، آفت اقتصاد ایران
یکی از مهمترین معضلات ساختاری اقتصاد ایران بعد از جنگ، مواجهه مستمر با تورم مزمن و بیثباتی پول ملی خواهد بود. حتی پس از پایان درگیریها، ریشههای تورم و ضعف اعتماد به نظام پولی، در ساختارهای اقتصادی باقی مانده و به یکی از عمیقترین چالشهای کشور تبدیل خواهد شد. این وضعیت باعث می شود تا سیاستگذاران اقتصادی، همواره در شرایط بحرانی و اضطراری به دنبال واکنشهای فوری و کوتاهمدت باشند.
در همین راستا، دولتها تلاش کردهاند با تزریق سریع منابع مالی یا اجرای سیاستهای حمایتی، شوک ناشی از بحران جنگ را مدیریت کنند و التیامی بر زخمهای اقتصادی واردشده وارد کنند. اما این مداخلات گسترده، اغلب بدون توجه به ظرفیت اقتصاد یا منابع واقعی بودجه، با افزایش پایه پولی و گسترش نقدینگی همراه بوده است. چنین فرآیندی نهتنها به کاهش آثار تورم کمکی نکرده، بلکه وضعیت را با تشدید تورم و کاهش دائمی ارزش پول ملی پیچیدهتر کرده است.
افزایش قابل توجه نرخ تورم در برخی از دورهها، به حدی بوده که حتی در سالهایی شاهد سه برابر شدن نرخ تورم سالانه بودهایم. این افزایش شدید، به مرور موجب شده مردم و بخش خصوصی اعتماد خود را به ثبات و ارزش پول ملی از دست بدهند. همین بیاعتمادی نیز باعث چرخش سریع نقدینگی به سمت بازارهای غیرمولد مانند طلا، ارز، مسکن و خودرو شده و به نوعی اقتصاد دلالی و سوداگری را جایگزین اقتصاد مولد و تولیدی کرده است. این چرخه معیوب، یکی از زنجیرههای ادامهدار بحران اقتصادی ایران در دوران پساجنگ به شمار میآید و احتمالا تکرار آن پس از جنگ 12 روزه بسیار بالا است.
بحران نظام بانکی و ناترازی ساختاری
شبکه بانکی ایران سالهاست که دچار مشکلات ساختاری مزمن است. پس از جنگ، این بحرانها عمیقتر نیز خواهد شد.
ناترازی گسترده بین منابع و مصارف بانکها، کوه بدهیهای دولتی به بانکها و بنگاههای بزرگی که به دلیل کاهش سودآوری و ضعف مدیریتی به اعتبار بانکها آسیب زدهاند، از عوامل تشدید بحران هستند.
در اقتصاد ایران بعد از جنگ، اعتماد به بانکها به شدت کاهش یافته و مردم بیشتر سرمایههای خود را به داراییهایی چون سکه و ارز منتقل میکنند. انجام وامدهی غیرمولد و پنهانکاری مالی، پیامدهای اصلی این وضعیت برای رشد اقتصادی است.
بیشتر بخوانید: ناترازی شبکه بانکی کشور
سیاست اشتباه در بازار کار و بحران اشتغال
بیکاری بالا، رشد منفی اشتغال مولد و اتخاذ سیاستهای غیرکارشناسی، از معضلات بزرگی است که پس از جنگ دامنگیر اقتصاد ایران خواهد شد. رویکردهای محدودکننده نسبت به کارگران مهاجر – که مکمل کلیدی بازار کار داخلی بودند – باعث خواهد شد تا برخی صنایع و بنگاههای اقتصادی دامنه فعالیت خود را کاهش دهند و حتی برخی به تعطیلی کشانده شوند.
این سیاستهای اشتباه، نهتنها موج جدیدی از بیکاری و تعدیل را رقم خواهد زد، بلکه انگیزه حضور نیروی متخصص و سوددهی شرکتهای دانشبنیان را نیز کاهش خواهد داد.
مهاجرت نخبگان، فرار سرمایه و خطر رکود فناورانه
بررسی روند مهاجرت نخبگان بعد از جنگ
یکی از آثار غیرمستقیم ولی بسیار پر اهمیت اقتصاد ایران بعد از جنگ، افزایش تمایل به مهاجرت در میان نخبگان، صاحبان کسبوکار دانشبنیان، دانشجویان و کارآفرینان است.
عوامل این روند عبارتند از:
- ناامیدی از چشمانداز پیشرفت داخلی
- افزایش موانع سیستمی برای فعالیت شرکتهای دانشبنیان
- عدم حمایت ملموس از استارتاپها
- محدودیتهای اینترنت، فیلترینگ و بیثباتی مقررات
مهاجرت نخبگان، به معنای از دست رفتن پتانسیل نوآوری، توسعه فناوری و خلق ارزش افزوده در اقتصاد است. مطالعات بینالمللی نشان داده که خروج هر فرد تحصیلکرده و بااستعداد، میتواند تا ده برابر هزینه تحصیل و پرورش او، زیان اقتصادی به کشور وارد سازد.
وضعیت استارتاپها و شرکتهای دانشبنیان بعد از جنگ
شرکتهای دانشبنیان، هسته موتور محرک رشد اقتصادی و مزیت رقابتی ملی هستند.
در سالهای اخیر، فضای نامطمئن سیاستی، نبود زیرساختهای ارتباطی قابل اطمینان، فشارهای مالیاتی و عدم دسترسی به سرمایه کافی باعث شده استارتاپها یا تعطیل شوند یا به فکر مهاجرت بیافتند. اقتصاد ایران بعد از جنگ شاهد موج جدیدی از خروج شرکتهای دانشبنیان و نیروهای متخصص خواهد بود که تبعات منفی شدیدی بر نوآوری و رقابتپذیری کشور میگذارد.
فرار سرمایه؛ چالش مضاعف اقتصاد ایران
ترکیب نوسانات شدید نرخ ارز، نبود امنیت مالی، بحران اعتماد به سیاستهای دولت و بانکها موجب تشدید فرار سرمایه از ایران شده است. سرمایهگذاران و صاحبان صنایع با مشاهده روندهای معیوب اقتصادی و بیثباتی مقررات، تصمیم میگیرند به جای سرمایهگذاری در داخل، سرمایه خود را به بازارهای امن خارجی منتقل کنند. این روند به ویژه بعد از جنگ 12 روزه تشدید خواهد شد. تداوم این روند، بزرگترین مانع برنامه خروج از رکود خواهد بود.
ضرورت تحول بنیادین در نگرش و سیاستگذاری اقتصادی
کشور ایران سالهاست با بحرانهایی در سطح اقتصاد کلان و عرصه سیاستگذاری دستوپنجه نرم میکند؛ بحرانهایی که ریشه در رویکردها و طرز فکرهای قدیمی و ناکارآمد داشته و امروز به مرحلهی مزمن و پیچیدهای رسیدهاند. آنچه بیش از همه در این وضعیت نگرانکننده به نظر میرسد، تداوم سیاستهایی است که از یک طرف ناترازیها را به ابرناترازی تبدیل کرده و از سوی دیگر، بحرانهای مدیریتپذیر را به ابربحرانهایی غیرقابل کنترل بدل میسازد. این سیر تاریخی ناکامی، پیامد غلبهی برخی نگاههای کهنه، محافظهکارانه و بیتوجه به واقعیتهای پیچیدهی اقتصادی روز جهان در ساختار تصمیمگیری کلان کشور بوده است. باقی ماندن افراد و گروههایی که در شکل دادن به بحرانهای فعلی سهم داشتهاند، راه را بر نوسازی سیاستی و بازنگری عقلانی میبندد.
این ساختار مدیریتی باعث شده تا نوعی انتظار منفعلانه نسبت به رخدادهای منفی، در لایههای مختلف سیاستگذاری وجود داشته باشد؛ گویی فروپاشی نظاممند بعضی حوزهها، اجتنابناپذیر و بخشی از روند عادی مدیریتی تلقی میشود! نمادهای این رویکرد را میتوان در آشفتگی بازار ارز و انرژی، بحرانیشدن نظام بانکی و سیاستهای مالی و حتی در تعللهای مکرر در اصلاح ساختارهای بنیادین مشاهده کرد. سیاستگذاریهای سطحی و تأخیری، فقط بر شدت اختلالات افزوده و بستر را برای شکلگیری بحرانهای چندوجهی فراهم ساخته است.
بدون تردید، نخستین گام در عبور از این چرخه معیوب، پذیرش «نیاز به تغییر رویکرد» است. تحول واقعی در سیاست و مدیریت اقتصادی، هرگز تنها با شعار و تدوین اسناد تدوینیافته محقق نمیشود. پایه و اساس هر تغییر بنیادینی، در نگرش و باور تصمیمسازان نهفته است؛ نگرشی که باید از گذشتهگرایی و تحجر فاصله گرفته و آمادهی پذیرش ایدهها و راهکارهای نوین، علمی و انعطافپذیر باشد. تداوم حضور اندیشهها و مدیرانی که خود بستر بحرانهای فعلی بودهاند، جز عمیقتر کردن شکافهای توسعه و نابرابری، نتیجهای در بر نخواهد داشت.
در این مسیر، اصلاح صورتمسألههای قدیمی و جایگزینی عقلانیت بهجای تعصب و جزماندیشی، کلید اصلی حل مشکلات است. همانطور که سعدوندی تأکید میکند، تغییر رویکرد فقط با تغییر افراد ممکن خواهد شد؛ افرادی که قادر به درک شرایط جدید، برنامهریزی مبتکرانه و تحمل نقد و نظرهای مختلف باشند. تنها با ورود این نسل جدید از مدیران و نخبگان فکری، میتوان اقتصاد ایران را از خطر فروپاشی کامل به مسیر احیا، پایداری و پیشرفت سوق داد.
سرمایه انسانی جوان؛ کلید بقا و جهش اقتصادی ایران
در شرایطی که بسیاری از متغیرهای اقتصادی اسیر ناپایداری و بحرانهای ساختاریاند، امید به نیروی انسانی جوان، تحصیلکرده و توانمند کشور بیش از هر زمانی، نقش راهبردی و حیاتی به خود گرفته است. واقعیت آن است که ایران، با وجود تمام مشکلات سیاسی و اقتصادی، هنوز از ذخیره و سرمایهی عظیم انسانی برخوردار است که در صورت استفاده بهینه، میتواند موتور تحول و نوسازی باشد. منابع انسانی جوان، تحصیلکرده و ایدهپرداز مجموعهای بیبدیل از ظرفیتهای خلاقانه، علمی و اجرایی را تشکیل میدهند که اغلب به واسطهی سیاستگذاریهای ناکارآمد، مورد غفلت یا سرکوب قرار گرفتهاند.
یکی از بزرگترین تهدیدهای فعلی اقتصاد ایران، فرار مغزها، مهاجرت نخبگان و دلسردی روزافزون نسل جوان نسبت به ارتقاء و مشارکت در توسعه ملی است. اگر سیاستگذاران نتوانند بستر مناسب رشد، اشتغال و تأثیرگذاری را برای این قشر فراهم کنند، رفتهرفته شاهد تضعیف بنیانهای خلاقیت، نوآوری و سرمایهگذاری خواهیم بود؛ پدیدهای تاریخی که آثار مخرب آن در کشورهای مختلف جهان سوم آشکار بوده است. اقتصاد ایران برای عبور موفق از بحرانهای فعلی و ورود به مسیر رشد و پایداری، ناگزیر از تمرکز ویژه بر سیاستهای حفظ و تقویت سرمایه انسانی خواهد بود.
این فرآیند، مستلزم تدوین سیاستهایی است که نه تنها به رفع موانع اشتغال جوانان کمک کند، بلکه امکان بروز و ظهور استعدادها و سلایق گوناگون را در فضای اقتصادی و اجتماعی کشور فراهم آورد. پذیرش تکثر، احترام به حقوق انسانی و شهروندی و ایجاد بسترهای رقابتی برای فعالیت نخبگان از ضروریات این نگاه نوین است. تا زمانی که نسل جوان احساس کند فرصت مشارکت مؤثر در سرنوشت کشور را ندارد، انگیزهای برای ماندن و تلاش نیز ایجاد نمیشود.
در نهایت، ایران میتواند با اتکا به این نیروی جوان، مسیر تازهای برای رفع بحرانها و جهش اقتصادی ترسیم کند. تنها زمانی که همه سلایق و اندیشهها فرصت خدمت و نقشآفرینی بیابند، موج جدیدی از اعتماد و سرمایهگذاری داخلی و خارجی ایجاد خواهد شد. این تغییر نگرش و تمرکز بر حفظ و رشد سرمایه انسانی، سرآغاز فصلی تازه در توسعه ملی و عبور از بنبستهای فعلی خواهد بود. راهکار واقعی جبران عقبماندگیها، همانا سرمایهگذاری هدفمند و هوشمندانه روی منابع انسانی و فراهمآوردن زیرساختهایی است که جوانان ایرانی بتوانند در سرزمین خود رشد و نقشآفرینی کنند.

نتیجه گیری
در صورت تداوم روند کنونی و وقوع جنگ، اقتصاد ایران با بحرانهای ساختاری عمیقتری روبرو خواهد شد. تأثیرات روانی و واقعی جنگ، فضای سرمایهگذاری را برای مدتها ملتهب و ناامن خواهد کرد؛ بهطوری که سرمایهگذاران محتاط خواهند شد و ورود سرمایههای جدید به کشور کاهش خواهد یافت. ریسکها بالا میرود و پروژههای کلان یا متوقف خواهند شد یا در جذب منابع با موانع بیشتری روبرو میشوند. با تشدید بیاعتمادی و چشمانداز نامناسب اقتصادی، سرعت فرار سرمایه افزایش خواهد یافت و فعالیتهای مولد جای خود را به سوداگری و اقتصاد غیرمولد خواهند داد.
اگر سیاستگذاریها اصلاح نشود و همان مدیران و رویکردهای پیشین پابرجا بمانند، واکنش دولتها احتمالاً همچون گذشته تنها به راهکارهای مقطعی و بستههای حمایتی محدود خواهد شد؛ راهکارهایی که به دلیل نبود منابع کافی و ساختار ناکارآمد، نهتنها مسائل را حل نخواهند کرد، بلکه تورم و بیثباتی را تشدید خواهند نمود. در آینده، تنها با تغییر نگرشهای بنیادین، بهروزرسانی سیاستها و میدان دادن به سرمایه انسانی جوان و متخصص، میتوان امید داشت که اقتصاد ایران مسیر خروج از بحران را پیدا کند و زمینه برای رشد و توسعه پایدار فراهم شود.
سوالات متداول
1. چرا حتی جنگ کوتاهمدت مانند جنگ ۱۲ روزه میتواند تأثیرات عمیقی بر اقتصاد ایران داشته باشد؟
جنگ حتی اگر کوتاه باشد، آسیبهای گستردهای به تاسیسات نظامی، زیرساختهای حیاتی، شبکه انرژی و حملونقل وارد خواهد کرد. علاوه بر تخریب فیزیکی و هزینههای سنگین بازسازی، مهمتر از همه، بیاعتمادی روانی و ناامنی سرمایهگذاری در فضای اقتصادی ایجاد خواهد شد که پیامدش فرار سرمایه، توقف پروژههای کلان و کاهش ورود سرمایههای جدید است—اثراتی که سالها دوام خواهد داشت.
2. مهمترین چالشهای ساختاری اقتصاد ایران پس از جنگ ۱۲ روزه چه خواهد بود؟
مهمترین چالشها اقتصاد ایران بعد از جنگ، شامل تداوم یا تشدید تورم مزمن و بیثباتی پول ملی، بحران نظام بانکی و ناترازی ساختاری، سقوط سرمایهگذاری، بحران بازار کار و بیکاری، و مهاجرت نخبگان و فرار سرمایه خواهد بود. این عوامل، یک زنجیره معیوب از رکود اقتصادی، فرسودگی زیرساخت و تضعیف امید به آینده را شکل خواهد داد.
3. راهکار اصلی برای خروج ایران از بنبست اقتصادی پس از جنگ چیست؟
راهکار اصلی، تغییر بنیادین رویکردها و سیاستهای اقتصادی کشور خواهد بود. تا زمانی که سیاستگذاران دست به اصلاح ساختارهای معیوب، جایگزینی مدیران ناکارآمد و استفاده هدفمند از منابع انسانی جوان و نخبه نزنند، امید واقعی به عبور از بحران شکل نخواهد گرفت. محور اصلی راه حلها ظرفیتسازی برای نقشآفرینی جوانان و ایجاد اعتماد عمومی است.
4. چگونه میتوان از تکرار چرخه بحران و شکست برنامههای حمایتی پس از جنگ جلوگیری کرد؟
برای جلوگیری از تکرار این چرخه، دولت و بخش خصوصی باید به جای راهکارهای مقطعی، سیاستها و برنامههای عمیق و پایدار اقتصادی ترتیب دهند؛ برنامههایی مبتنی بر شفافیت، برخورد عقلانی با ساختار هزینه-درآمد، مدیریت نقدینگی و حمایت از بازار کار و تولید واقعی. همچنین فراهم کردن فرصت برای رشد و ماندگاری سرمایه انسانی کلید مقابله با بحرانهای پساجنگ خواهد بود.

دوره جامع «کامروایی در دنیای مالی» کلینیک اقتصاد، مجموعهای کامل از تمامی دورههای کلیدی اقتصاد و سرمایهگذاری است. با شرکت در این دوره، به محتوای تخصصی اقتصاد کلان و خرد، تحلیل فاندامنتال فارکس، سرمایهگذاری پول مدرن، مدیریت ریسک، اصول سرمایهگذاری و ثروتآفرینی، تحلیل بنیادی سهام و معاملات الگوریتمی به صورت یکجا دسترسی خواهید داشت. این بسته آموزشی منحصربهفرد، مسیر موفقیت و تسلط حرفهای شما را در بازارهای مالی هموار میسازد. همین حالا ثبت نام کنید.
source