Wp Header Logo 4747.png

شفقنا- استاد درس خارج حوزه علمیه قم گفت: نهضت حسینی کاملا در چارچوب موازین و احکام فقهی در دو مبحث جهاد و امر به معروف و نهی از منکر است و اصولاً سیره آن حضرت به عنوان امام معصوم بر ای ما حجت بوده و قابل استناد و پیروی است؛ ولی آن­چه که بسیار مهم است، تشخیص درست شرایط از سوی صاحب­نظران و کارشناسان است.

به گزارش شفقنا، متن سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید جواد ورعی با عنوان «نگاه فقهی به نهضت حسینی، تحلیل ها و نقدها» که به مناسبت اربعین حسینی 1447 در تهران ایراد شده است را بخوانید:

فقیهان در دو بحث فقهی «جهاد» و «امر به معروف و نهی از منکر» از نهضت امام حسین (ع) سخن به میان آورده، با توجه به موازین شناخته شده فقهی در این دو بحث، تحلیل­هایی ارائه کرده ­اند که توسط فقیهان دیگر مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. این­که آیا اصولاً نهضت سیدالشهدا(ع) با موازین و شاخص­ها و احکام موجود در مبحث جهاد، صلح و امر به ­معروف و نهی ­از منکر قابل دفاع و تحلیل هست یا نه؟ آیا نهضت حسینی در چارچوب­های فقهی می­ گنجد یا اقدامی فرا فقهی بوده و با موازین فقهی قابل تحلیل  و توجیه نیست؟ اینک به تبیین و توضیح جداگانه تحلیل ­های فقهی در هر یک از این دو مبحث می­پردازیم.

 

الف) مبحث جهاد و صلح

در کتاب الجهاد به هنگام بحث از این­که «آیا با توجه به وجوب جهاد با دشمن، رهبر جامعه اسلامی می ­تواند با دشمن صلح کند یا نه؟» نوعاً با استناد به دلایل قرآنی مثل: آیه شریفه «وان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله» (انفال: 61) و سیره نبوی (ص) مثل: صلح حدیبیه و سیره امام مجتبی(ع) در انعقاد قرارداد صلح (هُدنه) با معاویه، و حتی قبول حکمیت از سوی امیرمؤمنان علی (ع) در جنگ صفین، صلح با دشمن را در شرایطی مجاز شمرده ­اند. آن­گاه با این پرسش روبرو شده ­اند که «اگر صلح جایز و حتی بنابر برخی دیدگاه­ها در شرایطی واجب است، چرا سید الشهدا (ع) مانند برادرش با حکومت اموی صلح نکرد و بر علیه حکومت خروج نمود و بهای سنگین شهادت و اسارت را پرداخت؟»

این پرسش بنا بر این فرض که امام حسین (ع) از عاقبت این خروج آگاه بود که به شهادت خود، یاران و اسارت اهل بیتش خواهد انجامید، جدّی­تر و پاسخ به آن دشوارتر است. زیرا فقیهان در کتاب الجهاد پس از استناد به آیات جهاد مانند: «فاقتلوا المشرکین حیث وجدتم» (توبه: 5)، «قاتلوا فی سبیل­الله الذین یقاتلونکم» (بقره: 190)، «قاتلوا ائمه الکفر» (توبه: 12)، «جاهدوا باموالکم و انفسکم فی سبیل الله» (توبه: 41) و …، و فتوا به وجوب جهاد، با دسته دیگری از آیات روبرو هستند که پیامبر را به قبول صلح و ترک جنگ در صورت درخواست صلح از سوی دشمن فرمان می ­دهد؛ هم چنین آیه ­ای که انسان را از این که خود را در معرض هلاکت بیاندازد و جان و مالش به خطر بیفتد، برحذر داشته ­است. «لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» (بقره: 195). از آیات مربوط به صلح، جواز یا وجوب صلح را استفاده کرده ­اند و از این آیه شریفه حرمت قتل نفس و خودکشی و مانند آن را. معتقدند با توجه به آگاهی امام از پیامدهای خروج بر علیه بنی امیه که به شهادت و اسارت می ­انجامد، چگونه می­ توان اقدام حضرت را با موازین فقهی موجود در بحث جهاد و صلح توجیه کرد؟

تحلیل­های فقهی

برخی از فقیهان در پاسخ، تحلیل­ها و احتمالات گوناگونی را در توجیه نهضت حسینی مطرح کرده ­اند که به مواردی اشاره می­شود:

1. سطح جنایت غیرقابل پیش بینی بود

برخی احتمال داده اند که امام گمان نمی کرد یزید در درخواست بیعت و در مخالفت با فرزند پیامبر تا آنجا پیش رود که جنایتی مثل حادثه کربلا را مرتکب شود. شاید امام تصور می­ کرد خروج آن حضرت باعث می­ شود حکومت از درخواست بیعت از امام عقب ­نشینی کند و بر بیعت امام اصرار نورزد. یعنی احتمال قتل نفس و اسارت و مانند آن در حدّی نبود که خطاب «لا تُلقوا» شاملش شود و امام موظف به ترک قیام آن گردد. برخی از مفسران در تفسیر این آیه، امر به معروف و نهی از منکر را مشروط به فقدان احتمال ضرر دانسته ­اند، اما معتقدند که امام نمی دانست نهی از منکر او در این مقطع خطر جانی دارد. (طبرسی، مجمع البیان، ج، ص)

 

نقد و بررسی

این احتمال و تحلیل با اسناد تاریخی سازگار نیست. موارد متعددی در تاریخ کربلا وجود دارد که نشان می دهد امام از ابتدا یا دست­کم، بعد از رسیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل، کاملا به عاقبت این سفر واقف بود. چند نمونه از این شواهد تاریخی:

  • امام در عالم رؤیا دیده بود که به او الهام شده: «انّ الله شاء اَن یراک قتیلا و ان الله شاء ان یراهنّ سبایا؛ خدای متعال اراده کرده است که تو را کشته ببیند و اراده کرده است که اهل بیت تو را اسیر ببیند.» (مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص364) امام از دیدن این خواب پی برده بود که در شرایطی قرار گرفته که مأموریت دارد با ایثار جان و مال و عزیزانش اسلام را بیمه کند و امت اسلامی را نجات دهد؛ شبیه خواب ابراهیم که مأمور به ذبح فرزندش اسماعیل شد.
  • امام در طول سفر در پاسخ آنان که از امام در خصوص سفر به کوفه سئوال می کردند، فرمود: «هذه کُتُب اهل الکوفه، و هُم قاتلی، فاذا فعلوا ذلک سلّط الله علیهم مَن یُذلَّهم حتی یکونوا اذلّ فِرَق الاُمَم؛ اینها نامه های مردم کوفه است که مرا به شهر خود دعوت کرده­اند، اما همینان قاتل من ­اند. وقتی مرتکب این جنایت شوند، خداوند کسانی را بر ایشان مسلط خواهد کرد که ذلیل ­ترین اقوام و ملل خواهند شد.» (مفید، ارشاد، ص223؛ مقرّم، مقتل، ص181)

این پیش بینی تحقق یافت. کوفیان پس از حادثه کربلا روز خوشی نداشتند، پس از مدت کوتاهی بنی­ مروان بر آنان تسلط یافته و فقط بیست سال حجاج بن یوسف ثقفی را بر امارت کوفه گماشتند.

  • امام در شب عاشورا پس از اظهار ناراحتی و نگرانی زینب کبری، ضمن دعوت وی به صبر و استقامت، فرمود: «لو تُرک القطا لَنام» (مفید، ارشاد، ص251؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص318) کنایه از این­که اینان مرا به کاری که خوشایندم نبود، مجبور کردند.

 

2. امام تکلیف اختصاصی داشت

تحلیل دیگر فقهی این است که امام در شرایطی قرار داشت که باید جان و مال خود و یارانش را فدا می کرد، هر چند اقدام حضرت در چارچوب موازین فقهی نگنجد و ما فلسفه واقعی آن را ندانیم. شاید فلسفه نهضت آن حضرت از اسرار الهی و ویژه امام حسین است، لذا هیچ امام دیگری در چنین شرایطی قرار نگرفت تا لازم باشد با علم به شهادت و اسارت و دیگر بلایا، بر علیه حکومت وقت قیام کند. به علاوه، امام با نهضت خویش دین جدّش رسول خدا و امت اسلامی را نجات دهد. بر شهادت آن حضرت و اسارت اهل بیتش چنین اثری مترتب می شد، لذا خدای متعال برای نجات دینش چنین مقدّر کرده بود. امام شخصیتی معصوم بود و تشخیص­ اش صائب؛ دیگران که چاره ­ای جز مراجعه به ظنون و امارات، و اطلاقات و عمومات کتاب و سنت برای تشخیص وظیفه خود ندارند، باید بر اساس آنچه موازین فقهی و ظواهر ادله شرعی اقتضا می کند، عمل نمایند. معنای این تحلیل آن است که دیگران نمی­ توانند با استناد به سیره امام حسین (ع) وارد معرکه ­ای شوند که پیشاپیش شکست­شان قطعی است. نمی توانند عملیاتی را طراحی کنند که پیشاپیش یقین یا اطمینان دارند کشته خواهند شد و متحمل ضرر و زیان فراوانی خواهند شد. زیرا بر اساس ظواهر ادله شرعی، قراردادن خود در معرض تلف و هلاکت حرام است.

فقیه نامور امامیه، صاحب «جواهر الکلام» احتمال اختصاصی بودن نهضت امام را مطرح کرده و آن را از اسرار الهی دانسته که امام به انجام آن مبادرت ورزید و فلسفه ­اش برای ما روشن نیست. امام معصوم از خطا و اشتباه است؛ لذا کسی را نمی­ توان با او قیاس کرد، چون افراد غیرمعصوم بر اساس ظواهر ادلّه شرعی، و عمومات و اطلاقات و با ترجیحات ظنّی به تکالیف خود می ­رسند. ظواهر ادلّه هم حرمت اقدامی است که جان انسان به خطر بیفتد. آیه «لاتلقوا» هم دلالت بر حرمت به هلاکت افکندن خود می­ کند نه اباحه. (جواهر الکلام، ج21، ص295)

نقد و بررسی

اگر مقصود از اختصاصی بودن نهضت حسینی این است که کسی نمی ­تواند امام را الگوی خود قرار داده و حتی در شرایطی مشابه شرایط آن حضرت، به سیره ایشان در این زمینه تأسی کند، نمی ­توان این تحلیل را پذیرفت؛ زیرا با آموزه­ های مسلّم مکتب و برخی از بیانات امام حسین(ع) در طول نهضت سازگار نیست. از آن جمله این­که:

  • همه امامان برای ما الگو و اسوه ­اند. اصولا امام کسی است که مردم از او پیروی کنند. از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: «انّ الحسن و الحسین امامان قاما و او قَعَدا؛ تحقیقاً حسن و حسن هر دو امام و پیشوای مردم اند، قیام کنند یا نکنند.» (مناقب آل ابی­طالب، ج2، ص138) بر این اساس نمی ­توان از صلح امام مجتبی به عنوان نمونة قابل پیروی سخن گفت و نهضت حسینی را غیرقابل پیروی و الگو بودن برای مردم شمرد.
  • امام حسین در آغاز نهضت خطاب به مردم فرمود: «ایها الناس! قال رسول الله (ص): مَن رَأى‌ سُلطاناً جائِراً ، مُستَحِلّاً لِحُرَم اللَّهِ ، ناكِثاً لِعَهدِ اللَّهِ ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِ اللَّهِ ، يَعمَلُ في عِبادِ اللَّهِ بِالإِثمِ وَالعُدوانِ ، فَلَم يُغَيِّر عَلَيهِ بِفِعلٍ ولا قَولٍ ، كانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أن يُدخِلَهُ مُدخَلَهُ؛ ای مردم! رسول خدا فرمود: کسی که سلطان ستمگری را ببیند که محرمات الهی را حلال شمرده، پیمان­ خدا را می­ شکند، بیت المال مسلمانان را حیف و میل می­ کند، با سنت پیامبر مخالفت می­ کند، در میان مردم با گناه و تجاوز رفتار می­ کند، و در عمل و گفتار بر علیه او اقدام نکند، شایسته است که خدای متعال این فرد را هم در جایگاه همان سلطان ستمگر وارد سازد.»

سپس امام فرمود: «ألا وإنَّ هؤُلاءِ قَد لَزِموا طاعَةَ الشَّيطانِ، وتَرَكوا طاعَةَ الرَّحمنِ ، وأظهَرُوا الفَسادَ، وعَطَّلُوا الحُدودَ، وَاستَأثَروا بِالفَي‌ءِ، وأحَلّوا حَرامَ اللَّهِ، وحَرَّموا حَلالَهُ، وأنا أحَقُّ مَن غَيَّرَ؛ بدانید که اینان همان کسانی هستند که پیروی شیطان را کرده و پیروی خدای رحمن را ترک نموده ­اند، و فساد و تباهی را آشکار ساخته و حدود الهی را ترک نموده ­اند، حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کرده ­اند، و من شایسته تر از دیگرانم که در برابر اینان بایستم و اعتراض کنم.» (طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص304)

در این حدیث شریف سخن از تکلیف اختصاصی امام نیست، بلکه وظیفه هر فردی است که با چنین حکومت روبرو شود (مَن رأی سلطانا جائراً). البته امام به دلیل انتسابش به خاندان وحی مسئولیت بیشتری دارد.

  • این تحلیل با برداشت عموم مسلمانان و شیعیان هم سازگار نیست. بعد از حادثه کربلا قیام­های متعددی توسط شیعیان با پیروی از نهضت حسینی رخ داد و رهبران آن­ها خود را پیرو امام حسین یا خونخواه او معرفی ­کرده و با حکومت اموی درگیر شدند، در حالی­که بیم خطر و کشته شدن داشتند و حتی برخی از آنان مثل توّابین برای شهادت وارد میدان مبارزه شدند. در طول تاریخ هم، همواره قیام­های شیعیان به الهام از نهضت حسنی رخ می­ داد. در عصر ما هم، امام خمینی با استناد به قیام امام حسین (ع) انقلاب اسلامی را رهبری کرد و عموم مردم با الهام از محرم و صفر و نهضت حسینی قدم به میدان مبارزه با رژیم وابسته و استبدادی پهلوی نهادند. حتی غیرمسلمانانی مثل گاندی رهبر مردم هند، از امام حسین الهام گرفت و استقلال هندوستان را به ارمغان آورد.

بخاطر نقدهایی که بر این تحلیل وارد است، برخی از فقیهان احتمالات دیگری را مطرح کردند که به بعضی از آنها اشاره می­ کنم.

3. امام بین صلح و جهاد مخیّر بود

صلح و ترک مخاصمه بر امام واجب نبود تا گفته شود چرا واجب را ترک کرده و به جنگ و جهاد روی آورد؟ امام میان «جهاد» و «صلح و بیعت» مخیّر بود. چون دلایل فقهی بر جواز صلح دلالت دارند، نه وجوب آن. همان­گونه که امام مجتبی صلح و بیعت با معاویه را برگزید، در حالی که می ­توانست بجنگد، سیدالشهدا هم جنگ و جهاد را برگزید، در حالی­که می ­توانست بیعت و صلح کند. بستگی به شرایط دارد. در دوران امام مجتبی (ع) صلح و بیعت با معاویه به مصلحت امت اسلامی و موجب جلوگیری از ریخته شدن خون مسلمانان بود، و در زمان امام حسین (ع) ایستادگی در برابر یزید و شهادت در راه خدا موجب نجات امت اسلامی بود. هر کدام از جهاد و صلح در شرایطی مناسب­ترین گزینه ­اند. همان امام حسینی که خلافت یزید را بر نتافت و بر علیه آن خروج کرد، ده سال بعد از وفات امام مجتبی که دوران امامتش مصادف با خلافت معاویه بود، به قرارداد صلحی که امام مجتبی (ع) منعقد کرده بود، وفادار ماند و بر علیه معاویه خروج نکرد.

4. تنها راه پیش روی امام، مرگ با عزت بود

تحلیل دیگر آن است که امام چاره ­ای جز تن دادن به شهادت نداشت. به این معنا که اصلا حکومت یزید حاضر به هیچ گونه انعطافی نبود. تنها گزینه ­های پیش روی امام «بیعت ذلیلانه» و «مرگ با عزت» بود، و امام بارها فرمود که تن به ذلت نخواهد داد. جملاتی مثل: «الا و انّ الدّعی بن ادّعی قد رکز بین اثنتین، بین السلّه و الذّله و هیهات من الذلّه» (بحارالانوار، ج45، ص83) گواه بر این معناست که امام راهی برای صلح و آشتی شرافتمندانه نداشت، از این رو، با آگاهی از خطرات جانی و مالی و اسارت اهل بیتش راهی این سفر شد تا با خون خویش اسلام و امت اسلامی را نجات دهد. حکومت یزید راهی جز جهاد و ایستادگی برای امام باقی نگذاشته بود. همه راه­های مسالمت ­آمیز را بسته بود. شواهد متعددی در تاریخ کربلا برای این تحلیل وجود دارد. به عنوان نمونه، هنگامی که امام با لشکر حرّ بن یزید ریاحی روبرو شد که راه کوفه را بر امام بسته بودند، پیشنهاد بازگشت از همان راهی را که آمده بود، مطرح کرد، اما پذیرفته نشد، و به ناچار به مسیر سومی رفت و در کربلا فرود آمد.

ب) مبحث امر به معروف و نهی از منکر

با توجه به این­که امام حسین (ع) در وصیت نامه خود که در اختیار محمد حنفیه نهاد، هدف از خروج خود بر علیه حکومت بنی­ امیه را «اصلاح امت جدش رسول خدا (ص)، و «امر به معروف و نهی از منکر» و «حرکت بر مدار سیره نبوی و علوی» اعلام کرده، فرمود: «انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً، انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیرَ بسیره جدّی و ابی علی بن ابی­طالب» و با توجه به شرایط چهارگانه وجوب امر به معروف و نهی از منکر، یعنی «شناخت معروف و منکر»، «احتمال تأثیر»، «خوف ضرر جانی یا مالی» و «فقدان مفسده»؛ آیا شرایط این فریضه در مورد امام حسین(ع) تحقق داشت و امر به معروف و نهی از منکر بر امام واجب بود یا اصولاً امر به معروف و نهی از منکر امام خارج از چارچوب­ ها و فراتر از موازین فقهی بود؟

تحلیل­های فقهی

در مبحث امر به معروف و نهی از منکر هم تحلیل­های فقهی متعددی ارائه شده که به برخی از آن­ها اشاره می­ کنم.

1. نهضت حسینی برای نجات شیعه

تحلیل برخی از فقیهان این است که با توجه به ناراحتی و خشم شیعیان از صلح امام حسن (ع) و کوتاه شدن دست شیعیان از حکومت و به قدرت رسیدن تفکر اموی، اگر امام حسین (ع) هم بیعت می کرد و از صلح با بنی ­امیه بر می­ آمد، شیعه به طور کلی مضمحل می شد و اهل سنت قدرت مضاعف می ­یافت. نهضت حسینی و شهادت امام توانست مذهب شیعه را از نابودی نجات دهد و کدام مصلحت بالاتر از این؟ پس نه تنها نهی از منکر امام حسین مفسده نداشت، بلکه توانست مصلحت بسیار مهمی را هم به ارمغان آورد.

«اما فعل سیّدنا الحسین (ع) فربما یمنع کون خلافِه مصلحه، و انّ فعله کان جوازاً، لا وجوباً، بل لمصلحه کانت فی فعله خاصّه لا ترکُه، کیف لا؟ و لاریب انّ فی شهادته احیاء لدین الله قطعاً لاعتراض الشّیعه عَلی اخیه الحسن فی صُلحه مع معاویه، و لو صالَحَ هو (ع) ایضاً لفسدت الشیعه بالکلیّه، و لَتقوّی مذهب السّنه و الجماعه، و ایّ مصلحه اعظم من هذا و ایّ مفسده اعظم من خلافه؟ کما لایخفی» (طباطبایی، ریاض المسائل، ج1، ص487، چاپ سنگی)

 

نقد و بررسی

این تحلیل از چند جهت مورد مناقشه و اشکال است:

اولاً، صرف این­که شیعیان معترض امام حسن (ع) بودند، دلیل می­ شود که امام حسین (ع) به میل آنان رفتار کند؟ شیعیان باید پیرو امام باشند یا امام در پی کسب رضایت آنان؟ اتفاقاً اعتراض شیعیان به امام حسن (ع)، ناروا و حکایت از عدم درک شرایطی بود که امام را مجبور به پذیرش صلح و واگذاری خلافت به معاویه کرد. خیانت گروهی از سرداران سپاه امام و ایجاد رخنه در لشکر موجب شد که امام تن به صلح دهد وگرنه امام خود، خواهان جنگ و جهاد بود ولی نمی ­توانست مردم را به جهاد اجبار کند. خود این حقیقت را گوشزد کرد که آیا انتظار دارید شما را بر کاری که خوشایندتان نیست، مجبور سازم؟

ثانیاً، شیعیانی که معترض امام حسن (ع) بودند که چرا صلح کرده و با معاویه بیعت کردی؟ چرا با امام حسین(ع) همراه نشدند تا او بتواند با انبوهی از یاران بر دشمن غلبه کرده و پیروز میدان شود و حادثه تلخ کربلا رخ ندهد؟ بسیاری از شیعیان که امام را به کوفه دعوت کرده بودند، بر اثر ترس یا طمع و غفلت از وظیفه تاریخی خود، موجب شدند تا حادثه کربلا اتفاق بیفتد و بعد از رخ دادن حادثه از خواب غفلت بیدار شده و توبه کرده و در صدد جبران یا خوانخواهی امام حسین (ع) بر آمدند. جریان توّابین نمونه روشن تاریخی است. همان­گونه که امام حسن (ع) بر اساس مصلح امت اسلامی و حفظ دماء مسلمانان تن به صلح داد، امام حسین (ع) هم برای نجات اسلام و امت اسلامی تن به شهادت خود و یاران و اسارت اهل بیتش داد.

ثالثاً، یک تفاوت مهم در خصوص جایگاه آن دو امام همام هم وجود دارد که نباید در تحلیل­ ها نادیده گرفته شود. امام مجتبی (ع) بر مسند خلافت اسلامی تکیه زده بود و مسئولیت جان و مال امت اسلامی برعهده او و تصمیماتش بود. تصمیم او بر جنگ یا صلح در سرنوشت مسلمانان، و جان و مالشان اثر دارد؛ اما حسین بن علی (ع) در نقش یک معترض به فرد ناشایستی بود که بر مسند خلافت تکیه زده و از آن حضرت مطالبه بیعت می ­کرد. امام هر چند مردم را به ایستادگی در برابر یزید دعوت کرد، اما مردم را در همراهی با خود آزاد گذاشت و آنان در انتخاب راه آزاد بودند. لذا بسیاری از کسانی که ابتدا آن حضرت را همراهی کرده بودند، با شنیدن اخبار ناگوار کوفه، کاروان حسینی را ترک کردند. یعنی آماده جانبازی در رکاب امام را نداشتند. امام حتی یاران باوفایش را هم در شب عاشورا مرخص کرد و بیعتش را از آنان برداشت، ولی هیچیک امام را ترک نکردند و در کنار امام به شهادت رسیدند. چه بسا جایگاه­های متفاوت، تکلیف و مسئولیت متفاوتی را هم به همراه داشته باشد و این نکته بسیار مهمی است. کسانی که مسئولیت جامعه را بر عهده دارند، نمی ­توانند صرفاً به خاطر آمادگی برای شهادت، بدون توجه به مسئولیت­شان در قبال جان و مال و سرنوشت  جامعه و یک ملت، با استناد به سیره امام حسین (ع) راه جنگ و جهاد را برگزینند.

 

2.  لزوم بازتعریف شرایط امر به معروف و نهی از منکر

تحلیل دیگر آن است که شرایط امر به معروف و نهی از منکر در خصوص اقدام امام حسین (ع) کاملا فراهم بوده و این حرکت خارج از چارچوب و موازین فقهی این فریضه الهی نیست، بلکه لازم است برخی از شرایط این فریضه بازتعریف شود. برای روشن شدن این تحلیل در ارتباط با فریضه امر به معروف و نهی از منکر چند نکته حائز اهمیت است:

 

رعایت قاعده عقلایی اهم و مهم

«فقدان ضرر جانی و مالی» که به عنوان شرط وجوب این فریضه گفته شده، مربوط به معروف­ ها و منکرهای عادی و معمولی است، وگرنه در امر به معروف و نهی از منکر به ویژه نسبت به صاحبان قدرت و موقعیت اجتماعی، که معمولا نمی تواند بدون هزینه و خطر باشد، باید ملاحظه اهمیت را کرد و بر اساس قاعده عقلایی «تقدم اهم بر مهم» اقدام نمود. گاهی منکر به قدری دارای اهمیت و مورد اهتمام و تأکید شرع مقدس است که برای جلوگیری از وقوع آن باید هزینه پرداخت. مثلا برای جلوگیری از وقوع قتل نفس اگر لازم شد باید خطر کرد و هزینه پرداخت. از این منظر، اقدام و نهی از منکر سیدالشهداء در زمانه خود که با هدف نجات اسلام و امت اسلامی انجام شد، آن قدر حائز اهمیت بود که بهایی چون شهادت امام و یاران و اسارت اهل بیت لازم داشت. این­که امام فرمود: «و علی الاسلام السّلام، اذ قد بُلِیَت الامّه براعٍ مثل یزید» نشان می ­دهد که از دیدگاه امام با وقوع منکری مثل امارت یزید بر امت اسلامی باید فاتحه اسلام را خواند؛ برای جلوگیری از وقوع چنین منکری باید جانها فدا شود، در چنین موقعیتی نمی­ توان وجوب نهی از منکر را مشروط به فقدان ضرر جانی و مالی کرد. در این مجال تنها به نقل یک فتوا از امام خمینی رهبر فقید انقلاب اسلامی بسنده می­ کنم. همین نگاه زمینه نهضت اسلامی ملت ایران علیه رژیم وابسته و ستمشاهی را فراهم ساخت. ایشان در بحث شرایط امر به معروف و نهی از منکر نوشته ­اند:

«اگر معروف و منکر از امور مهمِ مورد اهتمام شارع اقدس مثل: حفظ نفوس و هتک نوامیس گروهی از مسلمانان باشد، یا محو آثار اسلام که موجب گمراهی مسلمانان می­ شود، یا نابود کردن بعضی از شعائر اسلام مانند: بیت ­الله الحرام باشد، باید ملاحظه اهمیت را کرد. مطلق ضرر حتی ضرر جانی یا مطلق حرج و مشقت نمی­ تواند در چنین مواردی موجب رفع تکلیف باشد. اگر اقامه حجت­ های اسلام که نتیجه ­اش مقابله با گمراهی مسلمانان است، بر بذل جان بلکه جان­ها باشد، نهی از منکر واجب است، چه رسد به احتمال وجود ضرر یا حرج و مشقت.» (تحریرالوسیله، ج1، 472)

پیامدهای بیعت امام با یزید

بیعت امام با یزید و پذیرفتن خلافت وی، دست­کم چند معنا و مفهوم به همراه داشت که امام هرگز نمی­ توانست آن بدان تن دهد. تأمل در این پیامدها نشان می ­دهد که امام ایثار جان و مال خود و اصحابش، و رنج اسارت اهل­بیتش را بهای جلوگیری از بروز این پیامدها می­ دانست. اهمیت موضوع به حدّی بود که بذل جان و مال فرزند پیامبر هم قابل توجیه و دفاع است. اما آن پیامدها:

  1. تأیید شخص فاسق و فاجری به عنوان خلیفه پیامبر و رهبر امت اسلامی. امام در همین زمینه در دارالاماره مدینه، ضمن معرفی خاندان خود و یزید، فرمود: شخصی مثل من نمی ­تواند با شخصی مثل یزید بیعت کند. «انّا اهلُ بیت النبوه و معدنُ الرساله، و مختلفُ الملائکه، بنا فتح الله و بنا یَختم؛ و یزید رجل فاسق، مُعلنٌ بالفسق، شارب الخمر، قاتل النفس المحترمه؛ و مثلی لایبایع مثله ابداً»
  2. تأیید عملکرد معاویه بر نقض پیمان با امام مجتبی (ع). معاویه متعهد شده بود که پس از خود کسی را به جانشینی و خلافت تعیین نکند. اقدام او بر بیعت گرفتن از مردم برای ولایت­عهدی یزید نقض این پیمان بود. امام نمی­ توانست در برابر این خیانت سکوت کند و با بیعت خود آن را به رسمیت بشناسد.
  3. تأیید بدعت­گذاری در دین، و تبدیل «خلافت اسلامی» به «سلطنت موروثی بنی­ امیه». بر این حقیقت شخصیت­های سیاسی و اجتماعی دیگر هم به عنوان لکه ننگی بر دامان بنی ­امیه تکیه کرده و با آن مخالفت کردند، هر چند برای مقابله با آن امام را همراهی نکردند.

 

·مفهوم گسترده «احتمال تأثیر»

چنان­که در باره معنا و مفهوم شرط احتمال تأثیر هم لازم است، تأمل شود. مقصود از تأثیر، چنان­که «تأثیر فوری» باشد و با اقدام ناهی منکر، بلافاصله منکر ترک شود، بسا در اکثر موارد اصلا چنین احتمالی منتفی بوده و موارد وجوب نهی از منکر نادر باشد، ولی اگر مقصود از تأثیر، «اعم از تأثیر فوری و تأثیر در آینده و همراه با دور اندیشی و با استفاده از روش­های مفید و مؤثر» باشد، زمینه برای نهی از منکر در موارد فراوانی فراهم شود. اقدام سیدالشهداء (ع) هر چند مانع خلافت یزید در کوتاه مدت نشد، اما با رسوایی او بخاطر حادثه کربلا و نیز هتک حرمت مدینه منوّره و مکه مکرّمه، چندان نپایید و سه سال بیشتر دوام نیاورد و خلافت دودمان بنی ­سفیان برچیده شد. تأثیر قیام سیدالشهداء در تاریخ غیرقابل انکار است. قیام­های متعدّدی بر علیه ستم و استبداد، با الهام از نهضت حسینی رخ داد و این حرکت اصلاحی و ضد ستم و استبداد الگویی برای شیعیان، مسلمانان و حتی پیروان ادیان و مکاتب دیگر شد؛ و چه تأثیری بالاتر از این می­توان برای نهی از منکر امام تصور کرد؟

اصولاً در تشخیص اینکه اقدام مؤثر چیست؟ همیشه دیدگاه یکسانی وجود ندارد. در باره تشخیص امام معصوم اطمینان وجود دارد ولی درباره شخصیت­های غیرمعصوم همواره اختلاف نظر طبیعی است. به عنوان مثال، در دوران نهضت اسلامی ملت ایران در خصوص «شرط احتمال تأثیر» میان فقیهان اختلاف نظر بود. مباحثه میان امام خمینی و آیت الله العظمی حکیم در سال 1344ش گواه بر این اختلاف نظر است. در حالی که آیت الله حکیم از تأثیر مبارزه و اقدام مأیوس بود و مردم را آماده همراهی نمی ­دانست، امام خمینی کاملا مبارزه را مؤثر و مردم را همراه می دانست. البته شواهد و قرائنی نشان می ­دهد که ارزیابی آیت الله حکیم بر اساس وضعیت کشور عراق، حکومت بعثی و مردم عراق بود و ارزیابی امام بر اساس وضعیت کشور ایران، حکومت پهلوی و مردم ایران بود. (برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر.ک به کتاب «امام خمینی و احیای تفکر اسلامی»، مجموعه مقالات سید جواد ورعی، ص)

 

·مسئولیت مضاعف نخبگان در برابر منکرات

یکی دیگر از نکات مهمی که از سیره امام حسین (ع) استفاده می ­شود آن است که امام به نخبگان جامعه و شخصیت­های اجتماعی و سیاسی زمانه خویش این حقیقت را گوشزد کرد که شما به دلیل نعمتی که خدای متعال در اختیارتان نهاده و از نفوذ کلمه برخوردارید، در جهت مقابله با منکران و مفاسد جامعه مسئولیت مضاعف دارید و باید به مسئولیت خود در این خصوص عمل کنید. هم در سخنرانی خود در سرزمین منا در سال­های آخر عمر معاویه به این حقیقت اشاره کرد و آنان را بخاطر سکوت در برابر ستم و استبداد امویان نکوهش کرد، از این­که بخاطر ترس یا طمع به وظیفه خود در این زمینه عمل نمی­ کنند و مانند علمای یهود و نصاری دچار انفعالند؛ و هم در زمانه نهضت خود، پس از نقل حدیث نبوی: «من رأی سلطاناً جائراً …» اضافه می­ کند که من بخاطر موقعیت اجتماعی و انتسابم به خاندان وحی، شایسته­ تر از دیگرانم که به سخن پیامبر عمل کنم و در برابر سلطان جائر زمان خویش برخیزم و نهی از منکر نمایم. بر او اعتراض کنم و او را از بدعت­گذاری در دین و به فراموشی سپردن سنت پیامبر برحذر دارم.

 

نتیجه گیری

خلاصه سخن آن­که، نهضت حسینی کاملا در چارچوب موازین و احکام فقهی در دو مبحث جهاد و امر به معروف و نهی از منکر است و اصولاً سیره آن حضرت به عنوان امام معصوم بر ای ما حجت بوده و قابل استناد و پیروی است؛ ولی آن­چه که بسیار مهم است، تشخیص درست شرایط از سوی صاحب­نظران و کارشناسان است؛ تشخیصی که برای انسان اطمینان­آور باشد که امروز مثلاً مصلحت جامعه اسلامی در گروه صلح و مدارا با دشمنان است یا جنگ و جهاد؟ آیا منکری که در مقام نهی و مبارزه با آن هستیم، و تصمیم به ایستادگی و مقاومت گرفته­ ایم، از چه میزان اهمیت برخوردار است؟ آیا برای مقابله با آن مجازیم بهای سنگین خطرات جانی، مالی، حیثیتی و سرزمینی جامعه اسلامی متحمل شویم یا نه؟ والحمدلله رب العالمین

source

ecokhabari.com

توسط ecokhabari.com