Wp Header Logo 1819.png

شفقنا – آمریکا که سودای پادشاهی جهان را در سر دارد، در رقابت با چین و مهار روسیه، شرایط را اضطراری و در آستانه‌ی گریز راهبردی می‌بیند. نشانه‌ های عبور از جنگ سرد و در یک کلمه «آماده‌باش اروپا» آشکار است. کنترل انرژی، پیش‌شرط تسلط ژئواکونومیک بر شرق است. اگر آمریکا بتواند ونزوئلا، بزرگ‌ترین دارنده‌ی ذخایر نفت جهان را به کنترل و سیطره خود درآورد، احتمال شکل‌گیری درگیری های بزرگ‌تر افزایش می‌یابد. در همین چارچوب، فشار یا حمله به ایران نباید صرفاً در جغرافیای ایران و منطقه تحلیل شود، بلکه باید آن را در بستر راهبردیِ مهار ژئواستراتژیک شرق نیز فهمید. تردیدی نیست که قرن سیاسی جدید، قرن بازتعریف قدرت است. با روند کنونی، اگر میدان همچنان در اختیار اندیشه‌ی رهبران قرن بیستمی بماند، بعید نیست دامنه‌ی منازعات جهانی به‌سرعت گسترش یابد؛ چراکه تداوم تفکر قرن بیستمی در مدیریت قرن بیست‌ویکمی، چیزی جز بازتولید بحران نیست. اما پرسش این است که غرب فعلی کدام سناریوی راهبردی را برخواهد گزید؟

به گزارش شفقنا، ابوالفضل فاتح در یادداشتی که اعتماد منتشر کرده، چنین آورده است:

بسمه‌تعالی

جهان در دوراهی تاریخی؛ تکمله‌ای بر «قرن سیاسی جدید»

در یادداشت پیشین اشاره شد که جهان در آستانه‌ی «قرن سیاسی جدیدی» قرار گرفته است. اکنون، هشتاد سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، نظام بین‌الملل بار دیگر در کشاکش تکوین نظمی نوین است؛ هندسه‌ای که از دل تحولات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری، سیاسی، نظامی و تمدنی متولد خواهد شد.

دو نسل:

در یک‌سو، نسلی از رهبران قرن بیستمی قرار دارد که عمر سیاسی یا زیستی آنان رو به پایان است و می‌کوشند در پنج تا ده سال پیشِ رو، آخرین مهر اثرگذاری خود را بر پیشانی قرن سیاسی جدید بزنند؛ نسلی که همچنان با منطق قدرت سخت و ابزارهای سنتی نظم‌سازی می‌اندیشد و از پشتیبانی جریان‌های پوپولیستی و ناسیونالیسم افراطی نوظهور نیز برخوردار است.

در سوی دیگر، نسل تازه‌ی هجده تا چهل سال در حال قد برافراشتن است؛ نسلی برخاسته یا رشد یافته در بستر تمدن دیجیتال و بیداری فکری و اجتماعی که بیش از هر چیز بر رقابت‌های فناورانه، علمی و فرهنگی نرم استوار است. به بیان دیگر، در یک‌سو «نسل هیروشیما و غزه» ایستاده که هنوز در چارچوب قدرت تخریبی می‌اندیشد، و در سوی دیگر، «نسل دانشگاه‌ها و خیابان‌ها» که حامل آگاهی جهانی و مطالبه‌ی اخلاقیِ قرن بیست‌ویکم و قدرت شبکه است.

با این حال، تا زمانی که نسل تازه میدان تصمیم‌سازی را به‌دست گیرد، جهان همچنان در سیطره‌ ی رهبران کهنه‌کار قرن بیستم باقی خواهد ماند؛ رهبرانی که میراث ذهنی‌ بسیاری از ایشان بر جنگ، موازنه‌ی قوا و انباشت سلاح بنا شده است و با ذهنیتی «اتم‌محور» و امنیت‌زده، می‌کوشند قرن فناورانه و آگاهی را با منطق تسلیحاتی اداره کنند.

گریز راهبردی و سودای پادشاهی:

 

امروز آمریکا که سودای پادشاهی جهان را در سر دارد، در رقابت با چین و مهار روسیه، شرایط را اضطراری و در آستانه‌ی گریز راهبردی می‌بیند. از شمال تا جنوب نیمکره‌ی غربی، از قطب تا خاورمیانه، در پی بازطراحی مرزهای نفوذ و زنجیره‌های تأمین است. از کانادا و گرینلند و ونزوئلا تا کانال پاناما، سوئز، غزه، بگرام و معادن اوکراین، چشم طمع گشوده است. اوکراین قربانی منازعه‌ای میان روسیه و اروپا شده و تایوان و دریای چین به نقطه‌ی تلاقی رقابت ژئواستراتژیک چین و آمریکا تبدیل گردیده است؛ رقابتی که هر لحظه می‌تواند با جرقه‌ای کوچک به بحرانی منطقه‌ای و فراگیر بدل شود.

آماده باش اروپا:

اگر تحرکات ناتو، اروپا و روسیه را دقیق‌تر بنگریم، از افزایش بی‌سابقه‌ی بودجه‌های نظامی تا بازسازی پناهگاه‌ها، رزمایش‌های اضطراری و احیای نظام سربازی اجباری همه و همه بوی باروت می‌دهد؛ نشانه‌ های عبور از جنگ سرد و در یک کلمه «آماده‌باش اروپا» آشکار است. به عنوان نمونه در کنار افزایش بودجه ناتو، تنها در آلمان که آغاز گر دو جنگ جهانی بوده است، ششصد میلیارد یورو برای توان‌افزایی و نوسازی ارتش در پنج سال پیش روی اختصاص یافته است. برخی محافل نیز از احتمال درگیری مستقیم روسیه و اروپا در پنج سال آینده سخن می‌گویند؛ اخباری که می‌تواند زمینه‌ساز تداوم جنگ  اوکراین، یا حتی حملات پیش‌دستانه و جنگ های هیبریدی جدید باشد.

انرژی و گذرگاه‌های ژئواستراتژیک:

در این میان، آنچه در هماوردی نوین شرق و غرب بیش از هر چیز برجسته است، منابع انرژی و گذرگاه‌های ژئواستراتژیک است که به اهرم اصلی شکل‌دهی به نظم آینده بدل شده‌اند. اگر آمریکا به ونزوئلا نزدیک می‌شود، اگر به عقبه‌های نفتی روسیه حمله می‌شود، اگر درآمدهای نفتی کشورهای خلیج فارس در قالب سرمایه‌گذاری در آمریکا پیش‌خرید می‌شود، اگر دریای سرخ و مدیترانه به گذرگاه‌هایی حساس بدل شده‌اند، اگر پایان دادن به منازعه‌ی غزه به اولویتی فوری تبدیل شده، و اگر احتمال حمله‌ای برق‌آسا به لبنان برای رفع آخرین موانع منطقه می‌رود، همه در امتداد راهبرد بزرگ‌ترِ مدیریت انرژی و بازآرایی جغرافیای قدرت است.


امپراتوری نیابتی از ترکیه تا اسرائیل:

این جغرافیای قدرت به کارفرمایی آمریکا در قالب کمربند پیمانکاران نظامی ـ امنیتی از ترکیه تا عراق، قطر، کویت، بحرین، عمان، عربستان و در رأس آن اسرائیل ـ به‌عنوان هسته‌ی فرماندهی منطقه‌ای ـ استقرار یافته است؛ منظومه‌ای از پایگاه‌ها و وابستگی‌ها که هر یک به‌گونه‌ای به امپراتوری نیابتی و تحت‌الحمایه‌ی غرب بدل شده‌اند، و چه‌بسا روزی  حتی علیه ملت‌های میزبان نیز به کار گرفته شوند.

پیش‌شرط تسلط ژئواکونومیک بر شرق:

اگر آمریکا بتواند ونزوئلا، بزرگ‌ترین دارنده‌ی ذخایر نفت جهان را به کنترل و سیطره خود درآورد و امنیت انرژی‌اش را تثبیت کند، احتمال شکل‌گیری درگیری های بزرگ‌تر و فشار مستقیم بر چین و روسیه و دیگر کشورهای خارج از هژمونی غرب افزایش می‌یابد.

کنترل انرژی، پیش‌شرط تسلط ژئواکونومیک بر شرق است. هرگونه ناامنی در منابع و آبراه‌های انرژی، بیشترین آسیب را متوجه اقتصاد چین می‌کند؛ کشوری که به واردات روزانه بیش از یازده میلیون بشکه نفت وابسته است و هر اختلالی در این مسیر، پیوند حیاتی چین با جنوب جهانی را تضعیف خواهد کرد.

 

در سوی دیگر، صادرات انرژی روسیه نیز در سایه‌ی جنگ نیابتی در اوکراین و حملات میدانی و سایبری به صنایع نفتی این کشور، آسیب دیده و می تواند با اختلال گسترده مواجه شود. از دیدگاه غرب، این وضعیت بهترین فرصت برای تحمیل نظمی جدید است؛ نظمی که هدف آن بازسازی امپراتوری تک‌قطبی از مسیر بحران‌سازی‌های زنجیره‌ای و جهانی است که نمونه‌ای از آن را در جنگ جهانی تعرفه‌ها دیده‌ایم.

ایران؛ دروازه‌ی شرق:

در همین چارچوب، فشار یا حمله به ایران نیز نباید صرفاً در جغرافیای ایران و منطقه تحلیل شود، بلکه باید آن را در بستر راهبردیِ مهار ژئواستراتژیک شرق نیز فهمید. هدف، شاید نه فقط مهار منطقه‌ای ایران، بلکه تسخیر یکی از بزرگ‌ترین دارندگان منابع انرژی جهان  بوده است تا از یک‌سو منطقه تحت کنترل کامل قرار گیرد، از سوی دیگر روسیه محاصره شود و همچنین مسیرهای تأمین انرژی چین تهدید گردد. در نهایت، هزینه‌ی منازعه‌ی بزرگ غرب با شرق می‌تواند از مسیر تصاحب منابع ایران  ونزوئلا تأمین شود. شاید تغییر رفتار چین و روسیه (که نمی دانیم تا چه اندازه عمیق و پایدار است) پس از حمله‌ی اخیر به کشورمان نیز در همین راستا قابل تفسیر باشد. چه‌بسا آنان دریافته باشند که در ساختار قدرت جهانی، ایران به‌عنوان دروازه‌ی شرق، همان نقشی را ایفا می‌کند که اوکراین در معادله‌ی امنیتی اروپا دارد با این تفاوت که نقش ایران به مراتب از اهمیت بالاتری برخوردار است.

 

با توجه به روند تحولات، بعید است غرب به‌سادگی به سازش یا صلح با ایران تن دهد؛ زیرا می‌داند ایران، با عقبه‌ی منازعات چهار دهه‌ای، به آسانی در اردوگاه غرب جای نخواهد گرفت و در معادله‌ی تعیین‌کننده‌ی پنج سال آینده، بازیگری به نفع غرب نخواهد بود. از این‌رو، هر صلحی را به سود شرق تفسیر خواهد کرد و استمرار فشار، تحریم ترکیبی، مهار هوشمند، و حتی اگر بتوانند ضربات نظامی و بی‌ثبات‌سازی داخلی و فراتر از آن، همچنان ستون ثابت استراتژی غرب باقی خواهد ماند.

قرن بازتعریف قدرت و پرسش های راهبردی:

تردیدی نیست که قرن سیاسی جدید، قرن بازتعریف قدرت است. با روند کنونی، اگر میدان همچنان در اختیار اندیشه‌ی رهبران قرن بیستمی بماند، بعید نیست دامنه‌ی منازعات جهانی به‌سرعت گسترش یابد؛ چراکه تداوم تفکر قرن بیستمی در مدیریت قرن بیست‌ویکمی، چیزی جز بازتولید بحران نیست. اما پرسش این است که غرب فعلی کدام سناریوی راهبردی را برخواهد گزید؟ آیا ائتلاف چندملیتی راست افراطی خواهد توانست پروژه‌ی نظامی‌سازی و سلسله‌مراتب نژادی را پیش برده و جهان را به منازعات هم‌زمانِ انسانی، طبقاتی و نظامی بکشاند؟ آیا جهان به آستانه‌ی رویارویی جهانی دیگری نزدیک خواهد شد؟ آیا ائتلاف کشورهای ضدجنگ می‌تواند تعادل بازدارندگی و دیپلماسی فعال را به سود صلح بازگرداند؟ آیا رخدادی غیرقابل پیش‌بینی  مانند تغییر رهبری برخی از قدرت‌های اصلی شورای امنیت، مسیر تحولات را دگرگون خواهد کرد؟

 

آیا نسل جدید جهان، که به‌مراتب زودتر از نسل‌های پیشین و در سایه‌ی تحولات دیجیتال به عرصه‌ی قدرت خواهد رسید، مانع از تحمیل این جنگ خواهد شد؟ آیا «دیپلماسی فناورانه و افکار عمومی جهانی» می‌تواند بر «دیپلماسی سلاح و تحریم» غلبه و مانع از حاکمیت راست افراطی بر جهان شود؟  آیا عقلانیت جمعی بشر خواهد توانست چرخه‌ی جنگ را به مدار گفت‌وگو، تنش‌زداییِ پایدار و صلح راهبردی بازگرداند؟ نهایتا باید دید بازیگران اصلی قرن سیاسی جدید، جوانانی خواهند بود که عقلانیت راهبردی، استقلال و پیوند انسانی را معیار رقابت می‌دانند، یا آنکه بلوکِ ایدئولوژی سلطه و راست افراطی دست بالاتر را خواهد یافت؟

دو راهی تمدنی؛

آینده پاسخ این پرسش ها را خواهد داد، اما یک حقیقت روشن است: نمی توان سرنوشت جهان را به کسانی سپرد که صرفا از مسیر قدرت به حل و فصل منازعات می‌اندیشند. همچنین نباید نقش ملت ها و کشورهای صلح طلب را به کلی نادیده گرفت. سرنوشت بسیاری از تحولات آینده در گرو کنش هماهنگ خردمندان و ملت‌های جهان است. باید از هم‌اکنون به پیشگیری از منازعه‌ای اندیشید که در صورت وقوع می‌تواند به رویارویی جهانی با دامنه‌ای انسان‌سوز و به تکرار غزه‌های مکرر بیانجامد.

این‌که این مسیر در عمل به کدام سو خواهد انجامید، نمی دانم؛ این یادداشت فقط  از یک احتمال در کنار احتمالات دیگر سخن می گوید، اما حتی احتمال اندکِ این رویارویی جهانی برای بشریت، تهدیدی بزرگ است  و باید درباره ی آن بسیار اندیشید و همه قدرت ها و ملت ها در برابر هر تصمیم و اقدام خود مسئولند. قرار داشتن در برابر این دو راهی سرنوشت‌ساز، واقعیتی است که برخی قدرت‌ها نیز به آن اذعان می کنند.

بخشی از سخنان شی جین‌پینگ، رئیس‌جمهور چین، در مراسم رژه‌ی سوم سپتامبر در پکن منتقل کننده همین معناست:

«تاریخ به ما هشدار می‌دهد که سرنوشت بشریت به هم گره خورده است. تنها هنگامی که همه کشورها و ملت‌ها یکدیگر را برابر بدانند، در صلح همزیستی کنند و به هم یاری رسانند، می‌توانیم امنیت مشترک را پاس بداریم، ریشه‌های جنگ را برچینیم و از تکرار تراژدی‌های تاریخی جلوگیری کنیم».

«امروز، بشریت بار دیگر در برابر انتخابی تاریخی ایستاده است: صلح یا جنگ، گفت‌وگو یا رویارویی، همکاریِ برد-برد یا بازیِ حاصل‌جمعِ صفر».

والسلام

ابوالفضل فاتح

یک شنبه 4 آبان ماه 1404

 

source

ecokhabari.com

توسط ecokhabari.com