نویسنده:
رضا عبدی
وقتی بازارهای مالی دچار ریزش میشوند، معمولاً اولین واکنش از سوی گروهی است که کمترین تجربه را دارند: سرمایهگذاران تازهکار. آنها در حالی که حرفهایها اغلب در حال خرید هستند، داراییهای خود را با شتاب میفروشند. این پدیده فقط در بورس ایران اتفاق نمیافتد؛ بلکه در والاستریت، بازار رمزارزها و حتی بازارهای مسکن و طلا هم دیده میشود. اما چرا این اتفاق تکرار میشود؟ چرا تازهکارها در سختترین لحظهها، بدترین تصمیمها را میگیرند؟ پاسخ را باید در رفتارشناسی مالی، روانشناسی سرمایهگذاری و فقدان استراتژی بلندمدت جستوجو کرد.
۱) مغز انسان برای سرمایهگذاری طراحی نشده است!
انسانها بهصورت غریزی برای بقا در کوتاهمدت برنامهریزی شدهاند، نه برای تصمیمگیری منطقی در بلندمدت. وقتی بازار سقوط میکند و اعداد قرمز در تابلوی معاملات میدرخشند، مغز انسان واکنش «فرار یا مبارزه» (Fight or Flight) را فعال میکند. در این حالت، ترس از ضرر باعث میشود تصمیمهای هیجانی بگیریم؛ حتی اگر از قبل میدانستیم که بازار ذاتاً نوسانی است.
بر اساس پژوهشهای اقتصاد رفتاری، درد ناشی از ازدستدادن پول، دو برابر بیشتر از لذتِ بهدستآوردن سود است. به همین دلیل، وقتی پرتفوی یک سرمایهگذار تازهکار با افت ۲۰ درصدی مواجه میشود، او این ضرر را بسیار بزرگتر از واقعیت حس میکند و در نتیجه به جای صبر یا تحلیل، تصمیم به فروش میگیرد تا از «درد بیشتر» فرار کند.
سرمایهگذاران موفق در یک روز ساخته نمیشوند. آموختن جزئیات و اصول جهان مالی و کشف شخصیت شما به عنوان یک…
۲) سوگیریهای ذهنی؛ دشمن پنهان سرمایهگذار تازهکار
روانشناسان مالی معتقدند بیشتر اشتباهات سرمایهگذاری نه به خاطر ندانستن تحلیل بنیادی یا تکنیکال، بلکه به دلیل سوگیریهای شناختی (Cognitive Biases) است. چند نمونه مهم:
سوگیری تأیید
سرمایهگذاران تازهکار معمولاً به دنبال خبرها و تحلیلهایی هستند که باور فعلیشان را تأیید کند. اگر معتقد باشند بازار سقوط خواهد کرد، فقط به سراغ رسانههایی میروند که این نظر را تأیید میکنند؛ در نتیجه دید آنها محدود میشود و احتمال تصمیم اشتباه بالا میرود.
سوگیری جمعگرایی
در زمان سقوط بازار، ترس جمعی حکمفرما میشود. وقتی همه میفروشند، تازهکارها نیز احساس میکنند اگر نفروشند، بازندهاند. در واقع، آنها با احساسات جمع حرکت میکنند، نه با منطق شخصی. تاریخ نشان داده است که پیروی از جمع در بازارهای مالی معمولاً به زیان ختم میشود.
سوگیری اخیر
افراد تمایل دارند وضعیت فعلی را به آینده تعمیم دهند. وقتی چند روز متوالی بازار منفی است، ذهن ناخودآگاه تصور میکند این وضعیت برای همیشه ادامه خواهد داشت. در حالی که بازارها همواره در چرخههای صعود و نزول حرکت میکنند.
۳) نداشتن استراتژی و افق سرمایهگذاری مشخص
یکی از تفاوتهای کلیدی میان سرمایهگذاران حرفهای و تازهکار، وجود یا نبود استراتژی از پیش تعیینشده است. بسیاری از افراد بدون برنامه وارد بازار میشوند؛ چون فقط شنیدهاند که «بورس سود دارد» یا «رمزارز آینده است». اما وقتی بازار بر خلاف انتظار حرکت میکند، هیچ برنامهای برای واکنش ندارند.
در حالی که سرمایهگذار حرفهای از قبل میداند:
- در چه قیمتی وارد میشود.
- در چه شرایطی میفروشد.
- و چه بخشی از سرمایهاش را در معرض ریسک قرار میدهد.
وقتی بازار سقوط میکند، فرد تازهکار بهجای رجوع به استراتژی، به احساسات خود تکیه میکند. نتیجه معمولاً فروش در کف و خرید در سقف است؛ همان اشتباهی که باعث میشود در بلندمدت بازدهی او از میانگین بازار پایینتر باشد.
۴) اثر رسانهها و شبکههای اجتماعی
در دورههای نزولی، تیتر رسانهها اغلب هشداردهنده و ترسآور میشود:
- سقوط سنگین شاخص کل!
- فرار سرمایهگذاران از بورس!
- ریزش شدید بیتکوین؛ پایان عصر رمزارز؟!
برای سرمایهگذار تازهکار که اطلاعات محدودی دارد، این تیترها حکم زنگ خطر دارند. وقتی در گروههای تلگرامی یا کانالهای بورسی هم فقط ترس و ناامیدی دیده میشود، او احساس میکند باید سریع کاری انجام دهد. در نتیجه تصمیم احساسی میگیرد و داراییاش را در بدترین زمان ممکن میفروشد.
در مقابل، سرمایهگذاران حرفهای میدانند که رسانهها معمولاً بازتابدهنده احساسات جمعی بازار هستند، نه تحلیل واقعی ارزش داراییها. به همین دلیل در چنین زمانهایی، آنها اغلب در حال خرید فرصتهای ارزان هستند.
۵) نداشتن دانش مالی و درک از چرخههای بازار
تازهکارها اغلب تصور میکنند بازار باید همیشه صعودی باشد. وقتی رشد متوقف میشود یا اصلاح اتفاق میافتد، آن را نشانهای از پایان مسیر میدانند. در حالی که در هر بازار سالم، دورههای صعود، اصلاح و رکود بهصورت طبیعی تکرار میشوند.
اگر کسی در سالهای رونق ۱۳۹۸ یا ۲۰۲۰ در بازار سهام یا رمزارز وارد شده باشد، ممکن است فکر کند رشد بیپایان است. اما تجربه سقوط بعدی باعث میشود تازه بفهمد که بازار قانون خودش را دارد. سرمایهگذاران باتجربه این چرخهها را میشناسند و در دوره رکود، به جای خروج از بازار، به بازسازی پرتفوی و خرید فرصتهای کمریسکتر فکر میکنند.
۶) نداشتن صندوق اضطراری و مدیریت نقدینگی
یکی از دلایل فروش هیجانی در زمان سقوط بازار، نیاز مالی واقعی است. بسیاری از تازهکارها بدون داشتن پشتوانه نقدی، تمام دارایی خود را سرمایهگذاری میکنند. وقتی بازار منفی میشود و در زندگی روزمره نیاز به پول دارند، ناچار میشوند حتی در ضرر بفروشند. این در حالی است که اصول مدیریت مالی توصیه میکند:
- حداقل ۳ تا ۶ ماه هزینه زندگی باید در قالب صندوق اضطراری (نقد یا سپرده کوتاهمدت) نگهداری شود.
- فقط مازاد سرمایه باید وارد بازارهای پرریسک شود.
اگر این اصل رعایت شود، فشار روانی در دورههای سقوط بسیار کمتر خواهد بود و فرد میتواند با آرامش تصمیم بگیرد.
۷) اشتباه در نگاه کوتاهمدت به بازاری بلندمدت
یکی از مهمترین ریشههای تصمیمهای اشتباه، نگاه کوتاهمدت است. سرمایهگذاران تازهکار معمولاً به دنبال سود سریع هستند. در حالی که بازار سهام یا رمزارز، ذاتاً بلندمدت است و بازدهی واقعی آن طی سالها شکل میگیرد.
تحقیقات مالی نشان میدهد افرادی که روزانه قیمت دارایی خود را بررسی میکنند، در نهایت بازدهی کمتری نسبت به کسانی دارند که فقط به صورت فصلی یا سالانه آن را بررسی میکنند.
نکته کنکوری: مشاهده مداوم نوسانها، اضطراب ایجاد میکند و احتمال واکنش هیجانی را بالا میبرد.
۸) تأثیر محیط اطراف و فشار اجتماعی
وقتی بازار صعودی است، دوستان، اقوام و همکاران دائماً از سودهای خود میگویند. اما وقتی بازار سقوط میکند، همین افراد با جملاتی مانند «گفتم نرو تو بورس!» یا «الان وقت فروش هست!» فشار روانی مضاعفی وارد میکنند. سرمایهگذار تازهکار که هنوز اعتمادبهنفس تحلیلی ندارد، تسلیم این فشار شده و از بازار خارج میشود.
اما حرفهایها میدانند که سرمایهگذاری یک مسیر شخصی است، نه جمعی. هر کسی باید بر اساس اهداف، افق زمانی و تحمل ریسک خود تصمیم بگیرد، نه براساس ترس یا هیجان اطرافیان.
۹) عدم متنوعسازی پرتفوی
تازهکارها معمولاً در چند دارایی محدود سرمایهگذاری میکنند. مثلاً تمام پول خود را در سهام یک شرکت یا در یک رمزارز خاص میگذارند. وقتی همان دارایی سقوط میکند، کل پرتفوی آسیب میبیند و فشار روانی شدید میشود. در این حالت، تصمیمهای عجولانه اجتنابناپذیر است.
در حالی که تنوعبخشی باعث میشود ریسک کلی سبد کاهش یابد و افت یک بخش، توسط رشد بخش دیگر جبران شود. به همین دلیل، حرفهایها همیشه بخشی از دارایی خود را در ابزارهای با درآمد ثابت، طلا یا صندوقهای ترکیبی نگه میدارند.
یکی از توصیههای مهم در سرمایهگذاری این است که «همه تخم مرغهای خود را در یک سبد قرار ندهید». توصیه…
۱۰) ناتوانی در تفکیک «قیمت» و «ارزش»
یکی از اشتباهات بزرگ تازهکارها این است که افت قیمت را با ازدسترفتن ارزش واقعی اشتباه میگیرند. در حالی که قیمت، بازتاب لحظهای احساسات بازار است و ممکن است موقتاً پایینتر از ارزش ذاتی دارایی باشد. سرمایهگذاران حرفهای در زمان سقوط بازار به جای فرار، به دنبال فرصتهای کمارزشگذاریشده (undervalued) هستند. اما تازهکارها چون فقط به قیمت نگاه میکنند، در کف میفروشند و در سقف میخرند.
۱۱) ترس از جا ماندن (FOMO) و اثر معکوس آن
در دورههای صعود، تازهکارها از ترس جا ماندن، خرید میکنند. در دورههای نزول، همین احساس به ترس از ضرر تبدیل شده و باعث فروش هیجانی میشود. فرقی نمیکند؛ در هر دو حالت، تصمیم نه بر اساس تحلیل بلکه بر اساس احساسات است. برای کنترل FOMO باید اهداف مشخص و استراتژی ورود و خروج داشته باشید. وقتی بدانید چرا و با چه هدفی وارد بازاری شدهاید، نوسانات کوتاهمدت تأثیر کمتری بر تصمیمهایتان خواهد داشت.
۱۲) نداشتن مربی یا مشاور مالی
بسیاری از سرمایهگذاران تازهکار بدون راهنمایی وارد بازار میشوند. در حالی که وجود یک مشاور مالی یا مربی با تجربه میتواند از بسیاری از اشتباهات جلوگیری کند. مشاور به فرد کمک میکند تصویر بزرگتری از بازار ببیند و در زمان بحران، تصمیمهای منطقیتری بگیرد. حتی در بازارهای توسعهیافته، شرکتهای مدیریت دارایی از تیمهای روانشناسی رفتاری استفاده میکنند تا سرمایهگذاران را از تصمیمهای احساسی بازدارند.
بازار، صبر را پاداش میدهد
سقوط بازارها همیشگی نیستند؛ اما رفتار احساسی در این زمانها میتواند اثرات بلندمدت بر دارایی افراد بگذارد. تازهکارها معمولاً در اوج ترس میفروشند و در اوج طمع میخرند، در حالی که حرفهایها دقیقاً برعکس عمل میکنند. آنچه تفاوت میسازد، نه دسترسی به اطلاعات بیشتر، بلکه توانایی کنترل احساسات و پایبندی به استراتژی است. بازار همیشه فرصتی برای رشد و سودآوری فراهم میکند، اما تنها برای کسانی که یاد گرفتهاند در لحظههای سخت، آرام بمانند.
source

