تحلیلگر سیاست خارجی در گفت و گو با ایرنا میگوید: آنچه دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده از ایران میخواهد این است که در واقع رفتار خود را در بلندمدت تغییر بدهد و احتمالاً با آن نظمی که آمریکا میخواهد در منطقه ایجاد بکند، همراهی بکند. اینها از نظر جمهوری اسلامی ایران نوعی تهدید امنیتی محسوب میشود
به گزارش تجارت نیوز، پنج ماه پس از جنگ رژیم اسرائیل و ایالات متحده علیه ایران، هرچند آتشبس اعلام شده پایدار به نظر میرسد اما دیپلماسی نیز جایگاه خود را در مسیر کاهش تنش و تثبیت ثبات در وضعیت فعلی پیدا نکرده است. علیرغم اعلام آمادگی ایران برای از سرگیری مذاکرات غیرمستقیم با ایالات متحده به شرط فاصله گرفتن این کشور از طرح مطالبههای حداکثری و غیرهستهای، واشنگتن همچنان بر مطالبه هایی چون غنی سازی صفر در ایران و یا آنطور که برخی رسانه ها گزارش دادهاند وارد کردن سایر مسائل مورد اختلاف به متن هرگونه توافق محتمل، اصرار دارد.
آیا جنگ دوم محتمل است؟ تاثیر جنگ اخیر بر رابطه ایران و ایالات متحده چیست؟ مطالبههای اصلی تهران از واشنگتن چه مواردی را شامل میشود؟ روسیه و چین چه سهمی در افزایش تابآوری ایران در برابر سیاست فشارحداکثری آمریکا دارند؟ این پرسشها را با «رحمان قهرمان پور» کارشناس ارشد سیاست خارجی و تحلیلگر مسائل آمریکا در میان گذاشتیم:
وضعیت فعلی مذاکرات بین ایران و ایالات متحده پس از جنگ ۱۲ روزه را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا می توان این شرایط را با عبارت بنبست مذاکراتی توصیف کرد؟ در بخش هایی از افکار عمومی این سوال مطرح است که چرا در شرایطی که تماس ها میان وزیر خارجه ایران و نماینده ویژه رئیس جمهور آمریکا ادامه داردُ این بن بست شکسته نمیشود؟
بله، میشود گفت که ما به یک وضعیت بنبست مذاکراتی رسیدیم، اما طبیعتاً این وضعیت متفاوت از بنبستهایی بود که قبل از حمله ۱۲ روزه در ۲۳ خرداد رخ میداد. یعنی در آن زمان اگر بنبستی ایجاد میشد، امیدواری نسبت به شکسته شدن این بنبست بیشتر از حال حاضر بود.
ویژگی بنبست فعلی این است که به نظر میرسد شکستن آن کار بسیار دشواری باشد چرا که آمریکا خود را در موقعیتی به مراتب قویتر از دوره پیش از ۲۳ خرداد تصور میکندویژگی بنبست فعلی این است که به نظر میرسد شکستن آن کار بسیار دشواری باشد. اگر در بهمن و اسفند ۱۴۰۳ عمان میانجیگری میکرد، این امیدواری وجود داشت که مذاکرات ایران و آمریکا به نتیجه برسد، اما امروز میبینیم که میانجیگری کشورهایی مثل عمان و قطر و حتی روسیه چنین امیدواریای ایجاد نمیکند.
لذا با وجود اینکه در هر دو وضعیت شاهد بنبست در مذاکرات بودیم، اما ویژگی بنبست فعلی به دلیل حمله اسرائیل و آمریکا در ۲۳ خرداد متفاوت از بنبست قبلی است؛ چرا که آمریکا خود را در موقعیتی به مراتب قویتر از دوره پیش از ۲۳ خرداد تصور میکند و آن انعطاف لازم را ندارد.
ما در ادبیات «دیپلماسی اجبار» میخوانیم که شکسته شدن بنبست در وضعیت دیپلماسی اجبار منوط به این است که کشور اجبارکننده، یعنی در اینجا آمریکا، امتیازات بیشتری بدهد؛ چون در موقعیت بالاتری است و از نظر سلسلهمراتب قدرت در جای بالاتری قرار دارد. بنابراین سهم آمریکا در شکستن این بنبست بیشتر از ایران است.
اخبار جسته و گریختهای درباره مطالبههای امریکا از ایران شنیده میشود که هیچکدام با تایید صد در صدی روبه رو نمی شوند. شما فکر می کنید در شرایط پس از جنگ و بازگشت تحریم های شورای امنیت، مطالبه های امریکا از ایران چیست؟
به نظر من تقریباً الان میتوانیم بگوییم مشخص شده که مطالبه آمریکا از ایران چیست. رفتار ترامپ در بحث غزه، در مورد تایلند و کامبوج، هند و پاکستان و جاهای دیگر، نشان میدهد که ترامپ قبل از هر چیزی به یک توافق سریع احتیاج دارد تا آن را در عرصه بینالمللی و در سیاست داخلی عرضه بکند، بفروشد و به پایگاه رأی خودش اعلام بکند که او قادر است بحرانهای بزرگ بینالمللی را حل بکند.
آنچه ترامپ از ایران میخواهد، یک توافق سریع است که بتواند آن را در سیاست داخلی آمریکا و در سیاست بینالملل بهعنوان یک دستاورد بزرگ در خاورمیانه و در سیاست خارجی آمریکا جلوه بدهد.طبیعتاً در این راستا، مسئله هستهای ایران و در کل موضوع ایران برایش اهمیت بسیار زیادی دارد؛ چراکه موضوعی است که هیچیک از رؤسای جمهور قبلی از ۱۹۸۰ تا الان موفق به حلوفصل آن نشدند. تنها باراک اوباما بوده که در ۲۰۱۵ توانست توافق جامع را با ایران امضا بکند و از آنجایی که ترامپ خودش را در نقطه مقابل اوباما تعریف میکند، خیلی برایش مهم است که دستاوردش از مذاکره با ایران بیشتر از دستاورد اوباما باشد.
این مسئله اگر قبل از ۲۳ خرداد برای طرف ایرانی مهم بود، به نظر من الان به مراتب مهمتر شده؛ چون میدانیم که ترامپ ویژگیهای شخصیاش را در سیاست دخالت میدهد و بهقول معروف نیاز دارد که با دستاوردهای خودش نمایش بدهد و قدرت خودش را در داخل تثبیت بکند.
بنابراین آنچه ترامپ از ایران میخواهد، یک توافق سریع است که بتواند آن را در سیاست داخلی آمریکا و در سیاست بینالملل بهعنوان یک دستاورد بزرگ در خاورمیانه و در سیاست خارجی آمریکا جلوه بدهد. طبیعتاً جمهوری اسلامی با توجه به موقعیت برتری که رسانههای آمریکایی دارند و با توجه به برتری روایت آمریکایی، نمیخواهد چنین اتفاقی بیفتد؛ چون اگر چنین توافق سریعی صورت بگیرد، احتمالاً ترامپ آن را به نفع خودش در مقام تبلیغات مصادره خواهد کرد.
از طرف دیگر مسئله این است که حتی با فرض اینکه در آن توافق سریع ایران بتواند امتیازاتی بگیرد، اما واقعیت این است که ترامپ آن چیزی که از ایران میخواهد این است که در واقع رفتار خودش را در بلندمدت تغییر بدهد، تهدیدی برای منافع آمریکا نباشد و احتمالاً با آن نظمی که آمریکا میخواهد در منطقه ایجاد بکند، همراهی بکند. اینها از نظر تهران نوعی تهدید امنیتی محسوب میشود؛ یعنی جمهوری اسلامی ایران بر این باور است که اگر آن چیزی را که آمریکا میخواهد بدهد، در واقع ابزارهای قدرت، نفوذ و امنیت خودش را از دست داده است.
به همین خاطر است که بنبست فعلی مهمتر از بنبست قبلی است و به همین خاطر است که این رفتوآمدهای دیپلماتیک تا الان نتوانسته بنبست را بشکند؛ چون ما به جایی رسیدیم که ایران احساس میکند دیگر بیشتر از آن نمیتواند امتیاز بدهد و آمریکا هم احساس میکند در چنین موقعیت برتری قرار دارد که نیازی به امتیاز دادن ندارد.
جنگ ۱۲ روزه موافقان مذاکره با امریکا را در داخل ایران محتاطتر کرد
آیا جنگ ۱۲ روزه را میتوان نقطه عطفی در روابط ایران و آمریکا دانست؟ اگر بله فکر می کنید تاثیر این تحول بر روابط و تلاش برای مدیریت تنش آن چه خواهد بود؟
بله، حتماً میشود گفت که ۲۳ خرداد و جنگ ۱۲ روزه هم یک نقطه عطف در روابط ایران و آمریکا است و هم میتوانیم بگوییم که یک نقطه تاریخی در سیاست خارجی ایران است. به این معنا که ایران همزمان با چند قدرت منطقهای و بینالمللی درگیر شد و سرزمین او مورد تجاوز قرار گرفت. در واقع جنگ کمسابقهای ـ حالا منظورم یک جنگ ویژه یعنی هوایی است ـ صورت گرفت؛ هرچند نیروی زمینی وارد ایران نشد، ولی به هر حال آسمان ایران در اختیار دشمن قرار گرفت و این مسئله حتماً تبعات بلندمدتی بر نگرش سیاستمداران ایرانی و احتمالاً افکار عمومی نسبت به آمریکا و اسرائیل در آینده خواهد داشت.
حتی افرادی که پیش از ۲۳ خرداد به نوعی از مذاکره حمایت میکردند و آن را بهترین راهحل میدانستند، اکنون با توجه به اتفاقی که افتاده، حداقل محتاطتر از قبل از این مسئله یعنی مذاکرات حمایت میکنندبه هر حال، جدا از این دعواهای سیاسی که ممکن است رخ بدهد، تجربه تاریخی نشان میدهد که وقتی کشوری به کشور دیگر حمله میکند، فارغ از دلیل حمله، در بلندمدت محبوبیتش را در آن کشور از دست میدهد. لذا این جنگ ۱۲ روزه بدون شک آثار بلندمدتی در روابط خارجی ایران و احتمالاً در رویکرد افکار عمومی نسبت به آمریکا و اسرائیل خواهد داشت. حالا اینکه دقیقاً این اثر چگونه خواهد بود، مسئلهای است که فعلاً ـ که چند ماه از آن حادثه گذشته ـ نمیتوانیم ابعاد دقیقش را بیان بکنیم.
اما در هر صورت، فارغ از افکار عمومی، خودِ سیاستگذاران ایرانی هم در شرایط سختی قرار گرفتهاند. حتی افرادی که پیش از ۲۳ خرداد به نوعی از مذاکره حمایت میکردند و آن را بهترین راهحل میدانستند، اکنون با توجه به اتفاقی که افتاده، حداقل محتاطتر از قبل از این مسئله یعنی مذاکرات حمایت میکنند؛ ولو اینکه برخی از آنها حتی میگویند که مذاکره یک تله برای ایران است. لذا اجماعسازی در مورد امتیاز دادن به آمریکا، در ایران بعد از جنگ ۱۲ روزه، کاری دشوارتر شده است.
مطالبههای ایران چند مورد است. نخست اینکه آمریکا بهصورت مکتوب، حق ایران برای غنیسازی را به رسمیت بشناسد؛ مسئلهای که برای ایران بسیار مهم است. ایران میبیند که تاسیسات هستهایاش از دست رفته و برخلاف اساسنامه آژانس بینالمللی انرژی اتمی، این تاسیسات مورد حمله قرار گرفته است. برخلاف ماجرای اوسیراک عراق و حمله به سوریه، اینبار آمریکا نیز در حمله به تاسیسات هستهای ایران به اسرائیل کمک کرده است.
بنابراین ایران منطقی میداند که دستکم حق غنیسازیاش بهطور رسمی و روی کاغذ به رسمیت شناخته شود؛ حتی اگر فعلاً قصدی برای غنیسازی نداشته باشد. ایران میخواهد حقی را که در برجام به دست آورده حفظ کند؛ ولو اینکه استفاده از آن را به آینده موکول کند و در شرایط فعلی برنامهای برای غنیسازی نداشته باشد.
تصمیمگیران ایرانی بر این باورند که در ازای امتیاز بزرگی که قرار است بدهند، باید دستکم امنیت کشور و عبور از فضای جنگی و وضعیت پرابهام کنونی تضمین شود.مطالبه مهم دیگر ایران، دریافت تضمینهای امنیتی ـ حتی اگر غیررسمی ـ از آمریکا است؛ تضمینی مبنی بر اینکه پس از هر نوع توافق، دیگر حملهای به تاسیسات هستهای ایران یا به خود ایران از سوی اسرائیل یا هر کشور دیگری صورت نخواهد گرفت. یعنی هم آمریکا و هم اسرائیل باید نوعی تعهد بدهند که در صورت حصول توافق میان ایران و آمریکا، خاک ایران مورد تعرض قرار نگیرد.
این موضوع برای ایران اهمیت بنیادین دارد؛ زیرا تصمیمگیران ایرانی بر این باورند که در ازای امتیاز بزرگی که قرار است بدهند، باید دستکم امنیت کشور و عبور از فضای جنگی و وضعیت پرابهام کنونی تضمین شود.
احتمال درگیری نظامی مجدد در ایران و آمریکا جدی گرفته میشود
در چند روز اخیر رسانه ها از بن بست شکننده میان ایران و امریکا نوشته و پیش بینی کرده اند که شاید حمله دومی در کار باشد. شما احتمال تکرار جنگ را چقدر جدی می دانید؟ اساسا می توان گفت که همین امروز هم کشور عملا در شرایط جنگی قرار دارد؟
متأسفانه شرایط کشور با میزان زیادی از عدمقطعیت مواجه است. زمانی آن ابرهای جنگ یا سایه جنگ از کشور دور میشود که شانس دیپلماسی و احتمال موفقیت آن بیشتر شود؛ یعنی هرچه تحرکات دیپلماتیک ایران، کشورهای منطقه و خود آمریکا افزایش پیدا کند، به همان اندازه احتمال درگیری نظامی کاهش مییابد.
جنگ ۱۲ روزه نه یک برنده قطعی داشت و نه یک بازنده قطعی. بنابراین در هر دو سوی ماجرا کسانی هستند که فکر میکنند آنچه میتواند این وضعیت را پایدار کند، یک درگیری نظامی مجدد استاما نکته دیگری که وجود دارد این است که هم اسرائیل، هم آمریکا و هم تا حدی ایران، وضعیت موجود را ناپایدار میبینند؛ به این معنا که جنگ ۱۲ روزه نه یک برنده قطعی داشت و نه یک بازنده قطعی. بنابراین در هر دو سوی ماجرا کسانی هستند که فکر میکنند آنچه میتواند این وضعیت را پایدار کند، یک درگیری نظامی مجدد است. در ایران برخی معتقدند که اگر چنین درگیریای رخ بدهد، میتوانند ضربه قاطعتری به اسرائیل وارد کنند و بهاصطلاح راه را برای حملات بعدی ببندند. در اسرائیل نیز نیروهایی هستند که فکر میکنند حمله نخست اسرائیل موفق، اما ناقص و ناتمام بوده و بنابراین در تلاشاند این «موفقیت» را تکمیل کنند.
از سوی دیگر، در آمریکا نیز این باور ـ دستکم در بخشی از حزب جمهوریخواه و بخشی از طرفداران ترامپ ـ وجود دارد که ایران مانع تحقق نظم جدید در خاورمیانه است؛ از همین رو معتقدند اگر لازم باشد، آمریکا باید از یک حمله محدود نظامی علیه ایران حمایت کند. البته حتی این گروه نیز از تغییر رژیم حمایت نمیکنند، بلکه خواهان حملهای محدود با هدف از بین بردن تهدید ایران هستند.
ترامپ دیپلماسی اجبار را جایگزین فشار حداکثری کرده است
به نظر می رسد که ایران در برابر سیاست فشار حداکثری ایده مقاومت حداکثری را انتخاب کرده است. تا چه اندازه با توجه به مطالبه های امریکا این انتخاب را درست می دانید و همزمان فکر می کنید که این راه حل تا چه زمانی قابلیت اجرایی شدن خواهد داشت؟
به نظر من سیاست ترامپ «فشار حداکثری» نیست. سیاست ترامپ بیشتر با ویژگیهای «دیپلماسیِ اجبار» خوانایی دارد. فرق این دو کجاست؟ در سیاست فشار حداکثری، توسل به جنگ، توسل به زور و توسل به نیروی نظامی تقریباً یک خط قرمز محسوب میشود؛ اما در دیپلماسیِ اجبار، توسل به زور و قدرت نظامی مکمل دیپلماسی است.
یعنی زمانی که دیپلماسی شکست بخورد، قدرت نظامی وارد صحنه میشود تا آن بنبست دیپلماتیک را بشکند. لذا سیاست آمریکا به نظر من «دیپلماسی اجبار» است و نه فشار حداکثری؛ زیرا فشار حداکثری در دوران ریاستجمهوری اول ترامپ به نوعی ناموفق بود و از همین رو آمریکاییها به این ارزیابی رسیدند که دولت دوم ترامپ باید به دنبال دیپلماسی اجبار باشد.
ایران هم یک مرحله از سیاست مقاومت حداکثری فراتر رفته و به گفته برخی مقامات، حتی خود را آماده مواجهه نظامی در صورت نبود گزینه دیگر میداند.اما در مقابل این پرسش که آیا سیاست ایران «مقاومت حداکثری» است، من فکر میکنم ایران یک پله بالاتر از آن رفته است. یعنی همزمان با تغییر سیاست خارجی آمریکا در برابر ایران و عبور از فشار حداکثری به دیپلماسی اجبار، به نظر من ایران هم یک مرحله از سیاست مقاومت حداکثری فراتر رفته و به گفته برخی مقامات، حتی خود را آماده مواجهه نظامی در صورت نبود گزینه دیگر میداند.
همانطور که مقامات گفتهاند، ایران اگر مجبور شود ناگزیر است از خود دفاع بکند. این مسئله مهمی است؛ زیرا در سیاست قبلی ایران ـ یعنی مقاومت حداکثری ـ درگیری نظامی یک خط قرمز محسوب میشد، اما اکنون به نظر میرسد نظام تا حدی خود را برای یک درگیری احتمالی بعدی نیز آماده میکند.
تهران مطالبه های حداکثری ترامپ را تهدید امنیتی برای خود میداند
برخی از تحلیل گران معتقدند که شکاف ایجاد شده در شورای امنیت درباره بازگشت تحریم های این نهاد بی سابقه بوده و می تواند در میدان عمل اجرایی شدن تحریم های این نهاد را آن هم علیه ایران که پیش از ان با فشار حداکثری تحریمهای امریکا روبه رو بوده، سخت تر کند. تا چه اندازه با این تحلیل موافق هستید؟ چه وزنی برای تاثیرگذاری این شکاف ایجاد شده قائل هستید؟
به نظرم چند نکته وجود دارد. اول اینکه بازگشت تحریمهای شورای امنیت همزمان شد با اعمال تحریمهای بیشتر از سوی آمریکا علیه روسیه؛ بنابراین همراهی روسیه با ایران و همراهی چین با ایران در قبال تحریمها از این نظر با گذشته متفاوت است
اکنون روسیه هم در تضعیف نظام تحریمها در سیاست بینالملل منافع زیادی دارد و همواره تلاش میکند به نوعی این تحریمها را بیاعتبار کند. پس در این شرایط، برخلاف گذشته، ممکن است روسیه به دلیل منافع خودش بیشتر به ایران کمک کند تا ایران بتواند بخشی از تحریمها را دور بزند.
اقدام روسیه و چین میتواند در دور زدن تحریمها مؤثر باشد، اما در سطحی محدود و نه به معنای خنثی شدن کامل تحریمها.در مورد چین هم میتوان گفت که نسبت به ۱۰ سال قبل در موقعیت بسیار قویتری قرار دارد؛ بنابراین احتمال اینکه بتواند در برخی موارد اراده خودش را بر آمریکا تحمیل کند و تحریمها را دور بزند، وجود دارد. اما در عین حال چین هرگز اقداماتی انجام نخواهد داد که ناقض اصول بنیادین سازمان ملل یا منشور آن باشد، و این کار را به صورت آشکار و در تعارض جدی و علنی با آمریکا انجام نخواهد داد؛ کمااینکه پس از حمله روسیه به اوکراین نیز دیدیم چین حاضر نیست به خاطر هیچ کشور دیگری ـ حتی شریک استراتژیک خود یعنی روسیه ـ اصول سیاست خارجیاش را کنار بگذارد و وارد تقابل آشکار با آمریکا شود.
لذا در این سهگانه یعنی ایران، چین و روسیه، این امکان وجود دارد که روسیه بیشتر از گذشته به ایران کمک بکند و چین نیز با توجه به قدرت کنونیاش، بیش از گذشته به ایران کمک کند؛ مثلاً در فروش نفت یا در برخی موارد سرمایهگذاری در ایران.
در عین حال باید توجه داشت که معنای این حرف «بیاثر شدن تحریمها» نیست؛ زیرا به هر حال، جدا از چین و روسیه، مجموعه دیگری از کشورها وجود دارند که ناگزیرند تحریمها را اجرا کنند و بنابراین این تحریمها همچنان اثرگذار خواهند بود.
از طرف دیگر، سازمانهای بینالمللی و مجموعههایی مانند FATF نیز بازگشت تحریمها را به رسمیت میشناسند و بیانیههای آنها این موضوع را نشان میدهد. لذا اقدام روسیه و چین میتواند در دور زدن تحریمها مؤثر باشد، اما در سطحی محدود و نه به معنای خنثی شدن کامل تحریمها.
گسترش رابطه تجاری با همسایگان، ضرورت است اما ظرفیت محدودی دارد
اساسا رابطه با چین و روسیه یا استفاده از ظرفیت همسایگان تا چه اندازه در شرایط فعلی می تواند اثرگذاری تحریم ها را کمرنگ کند؟
به هر حال ایران خود را در شرایطی احساس میکند که ناگزیر از تن دادن به برخی گزینههاست؛ یعنی شاید در شرایط معمولی میگفتیم همکاری با همسایهها خیلی استراتژیک نیست، اما اکنون به هر حال بهعنوان یک گزینه جدی مطرح شده است.
این سفرهای استانی آقای عراقچی نشان میدهد که ایران روی گسترش تجارت و همکاری با همسایگانش حساب باز میکند؛ امری که مهم است، زیرا همسایهها با ایران مرز مشترک دارند، ملاحظات تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی مشترک دارند و تلاش میکنند بهاصطلاح خاطره بدی از خود در ذهن ایرانیها ایجاد نکنند.
سفرهای استانی وزیرخارجه نشان میدهد که ایران روی گسترش تجارت و همکاری با همسایگانش حساب باز میکند؛ امری که مهم است، زیرا همسایهها با ایران مرز مشترک دارنداما باز تأکید میکنم که این امر نیز محدود خواهد بود. از ترکیه گرفته تا امارات و پاکستان و دیگران، همه این کشورها در نگاه نخست دنبال منافع خودشان هستند و اگر قرار باشد با ایران همکاری کنند، این همکاری از نظر آنها نباید به منافعشان یا روابطشان با سایر قدرتها آسیب بزند.
بنابراین بله، چنین ظرفیتی وجود دارد؛ هم درباره چین و روسیه و هم درباره همسایگان. اما این ظرفیت محدود است و طبیعتاً نمیتواند پیشران توسعه اقتصادی ایران باشد. هرچند میتواند به بقای ایران، حفظ شرایط موجود و کاهش بخشی از فشارها کمک کند، اما انتظاری که از این همکاریها میتوان داشت، محدود است و نمیتوان خیلی روی این همکاریها حساب بلندمدت باز کرد.
منبع: ایرنا
source