فرارو- شناخت تیپهای شخصیتی کارکنان، روشی نوین برای بهبود عملکرد تیمها و افزایش بهرهوری سازمانی است که رهبران میتوانند از آن برای هدایت بهتر و تقویت همکاریهای درونتیمی استفاده کنند.
به گزارش فرارو به نقل از اینترپنور، مدیران با درک تیپهای شخصیتی کارکنان و هماهنگسازی آنها با نقشهای مناسب میتوانند بهرهوری، همکاری و انگیزه را در تیمهای خود افزایش دهند. این راهکار نه تنها باعث انجام بهتر کارها میشود، بلکه بستری فراهم میآورد که در آن، هر عضو تیم احساس ارزشمندی و انگیزه بیشتری میکند. تصور کنید اگر بهجای تلاش بیشتر، بتوانید با هوشمندی بیشتر، پتانسیل کامل هر یک از اعضای تیم خود را شکوفا کنید. بهجای اعمال یک رویکرد واحد برای همه، چه میشود اگر بتوانید از تواناییهای طبیعی آنها بهره بگیرید تا محیط کاریای بسازید که در آن، هر فرد در بهترین حالت خود بدرخشد؟
با شناخت ویژگیها، ترجیحات و سبکهای کاری منحصربهفرد هر کارمند، میتوان نقشهایی را برایشان تعریف کرد که هم به نفع خودشان باشد و هم منافع سازمان را تأمین کند. این موضوع فراتر از افزایش بازدهی است؛ موضوع بر سر ایجاد فرهنگی در محیط کار است که در آن، افراد احساس ارزشمندی، درگیری مثبت و قدرت در ارائه بهترین عملکرد خود دارند.
علم تیپشناسی شخصیتی
ابزارهایی همچون آزمون مایرز-بریگز (MBTI)، دیسک (DiSC) یا مدل پنج عامل بزرگ شخصیت (Big Five) فقط اصطلاحاتی مد روز نیستند. این مدلها، حاصل دههها پژوهش درباره تأثیر شخصیت بر رفتار و عملکرد افراد هستند. این چارچوبها راهی ساختاری برای درک شیوه تفکر، ارتباطگیری و حل مسئله در افراد فراهم میآورند. اما دلیل کارآمدی آنها چیست؟ آزمونهای شخصیتسنجی چیزی فراتر از شناخت ظاهری افراد را نمایان میسازند. آنها ترجیحات ارتباطی را آشکار میکنند؛ مثلاً اینکه یک فرد ترجیح میدهد دستورالعملهای دقیق دریافت کند یا صرفاً با یک هدف کلی پیش برود.
یا اینکه آیا افراد با دادهها کار میکنند یا بر شهود خود تکیه دارند. حتی تمایل آنها به کار گروهی یا کار انفرادی نیز از این طریق مشخص میشود. این اطلاعات به مدیران کمک میکند تا محیط کاریای طراحی کنند که در آن، همه در بهترین حالت خود عمل کنند. اما باید یک سوءتفاهم رایج را هم برطرف کرد: آزمونهای شخصیتشناسی نقطه شروع هستند، نه برچسبهای محدودکننده. هدف آنها قرار دادن افراد در چارچوبهای ثابت نیست، بلکه باز کردن درهای گفتوگو، درک متقابل و حمایت مؤثر از تیم است.
شناسایی نقاط قوت بر اساس تیپهای شخصیتی
پس از آشنایی با تیپهای شخصیتی، گام بعدی شناسایی نقاط قوت هر یک از اعضای تیم است. هر تیپ شخصیتی ارزشی منحصربهفرد به تیم میافزاید:
افراد برونگرا در نقشهایی که نیاز به ارتباط با مشتری یا کار گروهی دارند، عملکرد درخشانی دارند. آنها با انرژی و اشتیاق خود میتوانند انگیزه کل تیم را تقویت کنند.
افراد دقیق و منظم در حوزههایی مانند مدیریت پروژه یا کنترل کیفیت، که نیازمند دقت و نظم هستند، میدرخشند.
کسانی که در سطح کلان میاندیشند، در استراتژی و نوآوری نقشآفرینی مؤثری دارند و میتوانند اهداف بلندمدت را ترسیم کنند.
چگونه تیپشناسی شخصیتی عملکرد تیم را به حداکثر میرساند
مدیریت متناسب با تیپ شخصیتی: وقتی مدیران تیپهای شخصیتی را میشناسند، میتوانند وظایف را با توجه به ترجیحات افراد تنظیم کنند. اگر کسی در محیطی ساختارمند شکوفا میشود، برایش نقشه راه دقیقی تهیه کنید. اما اگر فردی آزادی خلاقانه را ترجیح میدهد، تنها هدف نهایی را مشخص کرده و اجازه دهید خودش مسیر را طی کند. این سبک رهبری باعث میشود افراد احساس حمایت و اختیار داشته باشند.
افزایش همکاری: با ترکیب اعضای تیم که ویژگیهای مکمل دارند، میتوان عملکرد را به سطحی بالاتر ارتقا داد. مثلاً همراه کردن یک فرد خلاق و دوراندیش با کسی که جزئینگر و دقیق است، میتواند به تصمیمگیری متوازن و اجرای بینقص منجر شود. با قدردانی از تفاوتها بهجای ایجاد تنش، همکاری را جایگزین رقابت میکنید.
استراتژیهای انگیزشی: اطلاعات شخصیتی به مدیران کمک میکند تا به شیوهای مؤثرتر به کارکنان خود انگیزه ببخشند. اگر کسی با تحسین عمومی انگیزه میگیرد، موفقیتش را در جلسه تیمی جشن بگیرید. اما اگر فردی ترجیح میدهد بیسروصدا قدردانی شود، یک یادداشت خصوصی برایش کافی است. انگیزهدهی متناسب با شخصیت باعث مشارکت عمیقتر و وفاداری بیشتر میشود.
چالشهای مدیریت مبتنی بر شخصیت
در حالیکه مزایای این سبک رهبری زیاد است، اما خالی از چالش هم نیست.
پرهیز از کلیشهسازی: نباید افراد را صرفاً براساس تیپ شخصیتی در قالب نقشهای خاص محدود کرد. شخصیت افراد چندبعدی است و نقشها باید با رشد مهارتهای آنها تغییر کند.
تعادل میان نقاط قوت و رشد: باید از کارکنان خواست که ضمن استفاده از نقاط قوتشان، گاهی از منطقه امن خود خارج شوند. بهعنوان مثال، فردی درونگرا که ترجیح میدهد تنها کار کند، میتواند گاهی در پروژههای گروهی مشارکت کند تا مهارتهای ارتباطیاش تقویت شود.
اگر از اطلاعات شخصیتشناسی بهعنوان راهنما استفاده شود و نه بهعنوان دستورالعمل، میتوان تعادلی هوشمندانه میان بهرهگیری از نقاط قوت و رشد فردی ایجاد کرد.
گامهای عملی برای مدیران
برای پیادهسازی این رویکرد در مدیریت خود، میتوانید مراحل زیر را دنبال کنید:
- انتخاب ابزار مناسب: از بین آزمونهای MBTI، DiSC یا مدلهای مشابه، آنچه با اهداف سازمان شما همخوانی دارد انتخاب کنید.
- تسهیل گفتوگوهای باز: نتایج آزمونها را با اعضای تیم به اشتراک بگذارید و از آنها بخواهید بازخورد خود را درباره ویژگیهای مشخصشده ارائه دهند.
- تطبیق نقشها با تواناییها: بر اساس بینشهای بهدستآمده، وظایف و مسئولیتها را با تواناییهای طبیعی هر فرد تنظیم کنید.
- بازبینی و تطبیق مجدد: بهطور دورهای بازبینی انجام دهید؛ زیرا تیمها تغییر میکنند و استراتژیها نیز باید متناسب با آن تغییر یابند.
اجرای این راهکارها نیاز به تحول بنیادین ندارد، بلکه فقط به ذهنیتی باز و آمادگی برای اولویت دادن به نیازهای تیم وابسته است. بزرگترین دارایی یک تیم تنها مهارتهای اعضای آن نیست، بلکه دیدگاهها و انرژی منحصربهفردی است که هر فرد به همراه میآورد. زمانی که برای شناخت تیپهای شخصیتی وقت گذاشته میشود، تیمی ساخته خواهد شد که نهتنها کارآمدتر است، بلکه محیطی انسانیتر و انگیزشیتر خواهد داشت.
source