محمدرضا تاجیک نوشت: ایرانِ امروز، برای تمهید و تضمین بقای خود، سخت نیازمند باطلکردن سحر فزون-داستانهای تخیلی و فانتزی و توهمیای است که دست اندرکار بیمعرفت معناکردن وقایع بنافکن و شالودهشکنی هستند که تجربه میکنیم.
به گزارش تجارت نیوز، محمدرضا تاجیک، نظریهپرداز و استاد دانشگاه، در یادداشتی نوشت:
یک
جنگِ قدرت، جدال میان داستانهاست. انسان، بیش از آنکه «حیوان ناطق» باشد، «حیوان قصهگو» است، زیرا بهطور روایی خواب میبیند، خیالبافی میکند، پیشبینی میکند، امید میبندد، ناامید میشود، ایمان میآورد، شک میکند، برنامهریزی میکند، شایعه میپراکند، میآموزد، و عشق و نفرت میورزد.
نیچه، در غروب بتها، داستانی طولانی (چگونه جهان حقیقی افسانه از کار درآمد: داستان یک خطا) را بازمیگوید که چگونه فیلسوفان در درازنای تاریخ، روایتهای عقلانی برساختهاند تا بر دهشتِ جهان غلبه کنند؛ فیلسوف هم برای گریز از هراسِ جهان به روایت و داستان پناه میبرد.
مسئله آن است که از زندگیات کدامین داستان را ساختهای؟ برخی داستانها تو را بیمار و افسرده میکنند، برخی دیگر میتوانند قوی و شکوفایت کنند. صاحبان قدرت نیز، بیکار نمینشینند؛ آنها با کنترل داستانهای زندگی ما میخواهند بر نفوس ما سلطه پیدا کنند و از ما موجودی دیگر بسازند. اگر میخواهیم زندگی خود را تغییر دهیم، گریزی نداریم جز آنکه داستانهای خود را تغییر دهیم. تنها آنکس که میتواند کنترل داستانهای زندگی خویش را در دست بگیرد، خودش آنها را بنویسد، سوژۀ آزاد و رها و خودآیین است.
سوژۀ رها و خودآیین میداند که آنچه «واقعیت» مینامیده میشود، چیزی جز داستانهایی نیست که در طول زمان متراکم شده و رسوب کردهاند و ماهیتی صلب و انعطافناپذیر یافتهاند. فرانسوا لیوتار، در کتاب وضعیت پستمدرن، کاملترین صورتبندی از «واقعیت همچون روایت» را عرضه میکند. او، حتی علوم تجربی و فنی را هم ذیل اشکال روایتگری از جهان طبقهبندی میکند. همانطور که هایدگر نیز، در مقالۀ «پرسش از تکنولوژی» نشان داده است، تکنولوژی از دل روایتی مدرن از طبیعت بیرون آمد؛ اگر انسان مدرن داستان خویش دربارۀ طبیعت را باور نمیکرد، ظهور تکنولوژی ناممکن میشد.
دو
اپیکتتوس، فیلسوف رواقی، زمانی گفته بود: «مهم نیست چه اتفاقی برایت میافتد، مهم این است که چطور به آن واکنش نشان میدهی». این «واکنش»، در واقع، همان داستانی که هرکس از یک واقعه میسازد و در پرتو آن تشابه و تمایز خویش با دیگران را به تصویر میکشد.
نخستین واکنش آدمیان در مواجهه با یک واقعه، واکنش ادراکی (ذهنی یا شناختی) و احساسی و روانی است. این نخستین واکنش، در میان اکثریت مردمان، واکنشی فاقد مبانی معرفتی است. به بیان دیگر، بیشترینه آدمیان، یک واقعه را بیمعرفت معنا میکنند، یا به قول آن شاعر، زر ندارند مشت خود را وامیکنند، و دانش ترکیب رنگ ندارند و بین گلها زشت و زیبا میکنند.
چنین واکنش و خوانش فاقد معرفتی، این عده مردمان را با سرابی که در دورگاه دیدهشان جلوه مینماید، و در وادی خیال آنان را مست میدواند، و از خویش میرباید، میفریبد، و آنان را در خواب و خیال میدارد.
از اینرو، داستان این آدمیان دربارۀ یک واقعه، همواره واقعیتِ بیواقعیت، یا واقعیتی حاد-واقعیت است. این بیمعرفتمردمان، همواره، به بیان ابتهاج، در مشتاقانه در تمنای آنکه/آنچه جاودانه آنان را میدهد فریب، هستند. این عده مردمان، چون فریب میخورند هستند. بدا به حال جامعهای که اینگونه مردمان در آن بسیار و در کارند.
سه
اما بیشتر بدا به حال جامعهای که در آن، این بیمعرفت مردمان، تنها به عوام و توده محدود نمیشود، بلکه تعریف/تحلیل/تدبیرکنندگان وقایع، یا آنانی را که خود را مسیح عالم و دانای کل میپندارد، نیز شامل میگردد. بیمعرفتی اینان در معناکردن نشانهها، فاجعهبار است. انضمامیتر سخن بگوییم.
قبل از حملۀ نظامی اخیر اسرائیل به ایران، نشانههای گفتاری و نوشتاری و رفتاری بسیاری حکایت از آن داشتند که واقعهای در راه است: تغییر فاز مذاکره از غنیسازی صلحآمیز به صفردرصد، اعلام مقامات اسرائیلی به اشکال و بیانهای گوناگون که اگر مذاکرۀ ایران با آمریکا به سرانجامی نرسد، به ایران حمله خواهند کرد، تصریح «کریستین امانپور»، در مصاحبه با جان کری، مبنی بر گزارش شبکۀ س.ان.ان. آمریکایی دربارۀ برنامۀ رژیم صهیونیستی برای حمله به تأسیسات هستهای ایران، هشدار عربستان سعودی به ایران ناظر بر اینکه پیشنهاد مذاکره ترامپ را جدی بگیرید تا از حملهای احتمالی توسط اسرائیل جلوگیری شود، مهلت دوماهۀ ترامپ، تماس روبیو (همان شب حمله) با یکی از وزرای کشورهای منطقه، و پیام او به وزیر خارجۀ ایران مبنی بر حملۀ اسرائیل – بهتصریح نبویان، نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس، هشدار وزیر خارجۀ مصر به عراقچی در خصوص شواهدی دال بر اقدام نظامی اسرائیل، تقاضای نتانیاهو از احزاب افراطی در اسرائیل تا انحلال دولت و لاجرمکردن وی به استعفا را تا بعد از حل پروندۀ ایران، به تعویق بیندازند، نامۀ ترامپ به رهبری و تصریح بر احتمال برخورد نظامی در اتمام دو ماه مهلت، تخلیه و کاهش پرسنل سفارتخانهها و پایگاههای آمریکا در منطقه، عملیات روانی اسرائیل در آستانۀ حمله، و….
چهار
فردریک کبیر، زمانی گفته بود: شکستخوردگان را میتوان بخشید، اما غافلگیرشدگان و فریبخوردگان را هرگز. غافلگیرشدگان همان کسانی هستند که «بیمعرفت وقایع را معنا میکنند» و زهر واقعۀ در راه را، نه به بو میشناسند و نه بر لب و دندان و گلو و بدن، که تنها در سوزش حَدَث و زخم جگرسوز و بعد از مرگ از قعر گور و یومالنشور فهم میکنند. در اینجا، وقتی از «بیمعرفتی» سخن میگوییم، در واقع، بر نوع و سطحی از «فقدان دانش نشانهها»، «فقدان دانش پردازش اطلاعات آشکار»، «فقدان تشخیص سره از ناسرۀ خبری»، «فقدان تمییز واقعیت از حاد-واقعیت، و گفتار و کردار صادق از کاذب»، «فقدان دانش استراتژی»، «فقدان دانش تجزیه و تحلیل» تاکید داریم.
امروز، در جغرافیای مشترک این «فقدان»ها، شاهد معرکۀ «داستان»هایی در مورد وقایع «اکنون» و «در راه» هستیم که «فزون-داستانند» و از مرزهای متعارف داستان، بسی عبور کردهاند. طنز قضیه اینجاست که داستانسرایان، خود بیش از همه مجذوب و محصور و مسحور قصههای ساخته و پرداختۀ خویش هستند. به بیان دیگر، خود داستان میبافند و خود باور میکنند و بر اساس این باور، جنگشان و صلحشان.
ایرانِ امروز، برای تمهید و تضمین بقای خود، سخت نیازمند باطلکردن سحر فزون-داستانهای تخیلی و فانتزی و توهمیای است که دست اندرکار بیمعرفت معناکردن وقایع بنافکن و شالودهشکنی هستند که تجربه میکنیم. ایرانِ فردا، از ما میخواهد از وابستگی به دیدگشت و مسیر تدبیر منزل خویش رها شویم و رهتوشه برداریم و قدم در راه دیگر بگذاریم.
منبع: انصافنیوز
source