شفقنا رسانه- در دنیای امروز، شبکههای اجتماعی به یکی از مهمترین منابع دسترسی به اطلاعات سلامت تبدیل شدهاند و تأثیر آنها بر نگرشها و رفتارهای مردم غیرقابل انکار است. همزمان با مزایای گسترده این فضاها در ارتقای آگاهی عمومی، انتشار اطلاعات نادرست و درمانهای غیرعلمی نیز به یک چالش جدی برای سلامت جامعه تبدیل شده است. اهمیت این مسئله زمانی بیشتر روشن میشود که پیامدهای مستقیم آن، از خوددرمانی و تاخیر در مراجعه به پزشک گرفته تا ایجاد نگرانیهای بیمورد و نوسانات روانی، سلامت فرد و جامعه را تهدید میکند. زهرا اجاق، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و پژوهشگر ارتباطات سلامت معتقد است که شبکههای اجتماعی ظرفیت بالایی برای انتقال سریع اطلاعات درست سلامت دارند، اما آزادی تولید محتوا، مسیر شبهعلم و اطلاعات نادرست را نیز هموار میکند. حجم زیاد اطلاعات، تصمیمگیری درست را برای کاربران دشوار میکند. علاوه بر آن بسیاری از مردم متخصصان را در «زمین بازی خود» نمیبینند و تجربهای از ارتباط محترمانه با آنان ندارند. در چنین شرایطی راهکار اساسی، ترمیم اعتماد نهادی و ارتقای همزمان سواد سلامت، سواد رسانه و سواد سلامترسانهای است تا جامعه در برابر اطلاعات نادرست مقاومتر شود.
متن گفتگوی شفقنا رسانه با زهرا اجاق، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و پژوهشگر ارتباطات سلامت را در ادامه بخوانید…
ظرفیتها و مخاطرات شبکههای اجتماعی در حوزه سلامت باید همزمان دیده شود
انتشار شبهعلم و اطلاعات نادرست میتواند مخاطب را سردرگم و آسیبپذیر کند
حجم انبوه اطلاعات سلامت در فضای مجازی بار شناختی قابلتوجهی بر کاربران تحمیل میکند
شبکههای اجتماعی چگونه توانستهاند به ارتقای آگاهی عمومی درباره سلامت کمک کنند؟
بهطور کلی، رسانهها از جمله شبکههای اجتماعی نقش مهمی در آگاهیبخشی عمومی ایفا میکنند. با ظهور و گسترش رسانههای اجتماعی، این نقش پررنگتر شده است؛ زیرا اولاً دسترسی کاربران به منابع اطلاعاتی افزایش یافته و ثانیاً هر فرد میتواند علاوه بر دریافت پیام، خود نیز بهعنوان تولیدکننده محتوا عمل کند. از این رو، چرخه تولید و انتشار اطلاعات در حوزه سلامت سرعت و دامنه بسیار گستردهتری پیدا کرده است.
در حوزه اطلاعرسانی سلامت، شبکههای اجتماعی این امکان را فراهم کردهاند که اطلاعات صحیح بسیار سریعتر و بیواسطهتر منتشر شود. برای مثال، متخصصان و پژوهشگران حوزه سلامت میتوانند یافتهها، هشدارها یا نکات مهم در مورد بیماریها را مستقیماً و بدون واسطه رسانههای رسمی در اختیار مردم قرار دهند. اهمیت این وضعیت از این روست که در شرایطی مانند شیوع آنفلوانزا یا سایر اپیدمیها، اخبار و توصیههای مرتبط با سلامت در کوتاهترین زمان ممکن به دست عموم مردم میرسد و همین امر به ارتقای آگاهی و افزایش آمادگی جامعه کمک میکند.
با این حال، همان ویژگی «تولید آزادانه محتوا» که نقطه قوت شبکههای اجتماعی محسوب میشود، میتواند به ضدآگاهی نیز منجر شود. انتشار گسترده شبهعلم، اطلاعات نادرست (Misinformation) و اطلاعات گمراهکننده عمدی (Disinformation) از پیامدهای منفی این فضاست که میتواند مخاطب را بهشدت سردرگم یا حتی آسیبپذیر کند. در چنین شرایطی بخشهایی از واقعیت بهصورت گزینشی منتشر میشود. در عین حال، شبکه های اجتماعی بریده ای از اطلاعات و دانش مثلا در حوزه پزشکی را در اختیار مخاطب می گذارند و کاربران ممکن است با دسترسی به این اطلاعات، تصور کنند که توانایی تشخیص یا تجویز دارو و حتی درمان مشکلات پزشکی را دارند؛ در حالی که این تصور اغلب خطاست و ممکن است به جای حل مشکلات مرتبط با سلامتشان، مسائل جدی تری برای فرد ایجاد کند.
افزون بر این، ظهور ابزارهای هوش مصنوعی نیز پیچیدگی تازهای ایجاد کرده است. کاربران ممکن است با اتکا به تواناییهای ظاهری ابزارهایی مانند چتباتها، تفسیر آزمایشها، سی تی اسکن، سونوگرافی و در کل تصاویر پزشکی را از آنها درخواست کنند؛ در حالی که این ابزارها بر مبنای حجم وسیعی از اطلاعات درست و غلط موجود در فضای مجازی پاسخ میدهند و حتی دسترسی به منابع معتبر و استاندارد پزشکی ندارند. شبکههای اجتماعی نیز بهمراتب نامطمئنترند، زیرا فقط بخشی از محتوا را – بر اساس الگوریتمهای خود – در معرض دید کاربر قرار میدهند و نه مجموعه کامل و معتبر اطلاعات را.
از سوی دیگر، حجم انبوه و تنوع بالای اطلاعات سلامت در شبکههای اجتماعی، بار شناختی قابلتوجهی نیز بر کاربران تحمیل میکند. مواجهه دائمی با دادههای متعدد و اغلب ناهمخوان، میتواند باعث سردرگمی، خستگی ذهنی و کاهش توان تصمیمگیری شود؛ امری که پیامدهای روانی و رفتاری قابلتوجهی نیز به همراه دارد. از این رو، در کنار ظرفیتهای ارزشمند شبکههای اجتماعی در آگاهیبخشی سلامت، مخاطرات و پیامدهای شناختی و اطلاعاتی آنها نیز نیازمند توجه جدی است.

در دوران کووید، اطلاعات پزشکی مرتبط با طب جایگزین بهطور گسترده رواج یافت
محتواهای مرتبط با طب سنتی و طب اسلامی، نمونههای رایج اطلاعات سلامت در فضای مجازی هستند
با توجه به سرعت انتشار محتوا، چه نوع اطلاعات نادرست یا درمانهای غیرعلمی بیشترین رواج را در شبکههای اجتماعی دارند؟
من بهطور مشخص در حوزه کووید–۱۹ و برخی بیماریهای نادر، دادههای مرتبط با شبکههای اجتماعی را مطالعه کردهام تا بررسی کنم این رسانه ها چگونه به انتقال اطلاعات و تولید معنا و فهم به کاربران کمک می کنند. اگر بخواهم پاسخ به پرسش شما را به دانش و تجربه مستقیم خود محدود کنم، باید بگویم که در دوره همهگیری کووید، اطلاعات پزشکی مرتبط با «طب جایگزین» یا آنچه در ایران تحت عنوان «طب اسلامی» شناخته میشود، بهطور گسترده در شبکههای اجتماعی رواج یافت. جالب آنکه بسیاری از افرادی که چنین محتواهایی را منتشر میکردند، با وجود تولید محتوای اندک، بیشترین تعداد دنبالکننده را داشتند.
این افراد اغلب به تجویز داروهای گیاهی میپرداختند؛ یا توصیههایی می کردند که از منظر هر فرد آشنا با فرایندهای علمی، بهطور کامل رد شده است. با این حال، گسترش چنین روایتهایی را باید در بستر اجتماعی و فرهنگی ایران تحلیل کرد. خلط سنت و مدرنیته و تجربه تاریخی-اجتماعی ما در مواجهه با تغییرات سریع فرهنگی و تکنولوژیک، سبب شده است همان الگوهای رفتاری که در زندگی واقعی مشاهده میشود، در فضای مجازی نیز بازتولید گردد. به بیان دیگر، شیوه زیسته ما در جامعه-که با نوعی شتابزدگی، کمصبری و رفتارهای ناآگاهانه همراه است- در مواجهه ما با فضای مجازی نیز تکرار میشود و آن را تحت تأثیر قرار میدهد.
در فضای مجازی، محتواهای مرتبط با حوزه سلامت بسیار رایج هستند. برخی از این محتواها به اطلاعات مربوط به عوامل اثرگذار در سلامت اشاره دارند؛ برای مثال، مصرف هویج میتواند احتمال ضعیف شدن بینایی را کاهش دهد. گروه دیگری از اطلاعات، این یافتههای عمومی را به شرایط یا بیماریهای خاصی تعمیم میدهند؛ به عنوان مثال، گفته میشود که با شیوع آلودگی هوا و آنفولانزا، مصرف سبزیجات زیاد میتواند از ابتلا به هر دو پیشگیری کند. اگرچه مصرف سبزیجات بهطور کلی مفید است و توصیه میشود، شواهد علمی روشنی مبنی بر اینکه این رژیم غذایی بتواند بهطور مستقیم از بیماری های حاصل از آلودگی هوا یا ابتلا به آنفولانزا جلوگیری کند، وجود ندارد. در واقع، اینجا جعل اتفاق می افتد؛ یعنی یک اطلاع یا داده صحیح، به صورت مستقیم به موضوع خاصی نسبت داده میشود؛ در حالیکه این رابطه مستقیم هنوز مورد تایید متخصصان نیست. این مشخصاً درمان آن بیماری نیست با این حال، مصرف سبزیجات میتواند با تقویت وضعیت عمومی بدن، مقاومت فرد را در برابر آسیبهای ناشی از آلودگی هوا و بیماریهای عفونی افزایش دهد. این دو نوع اطلاعات، همراه با مطالب مرتبط با طب سنتی و طب اسلامی، نمونههای رایج محتواهای حوزه سلامت در فضای مجازی هستند.
هرگاه اطلاعاتی بدون ذکر منبع منتشر شود، باید محتاط بود
به عبارتهای کلی اعتماد نکنیم و به محتوای بیش از حد احساسی شک کنیم
تمایل به پذیرش پیامهایی که باورهای پیشین را تقویت میکنند، ناشی از سوگیری شناختی است
کاربران عادی بدون داشتن دانش تخصصی چگونه میتوانند اعتبار یک ادعای پزشکی را ارزیابی کنند؟
در حوزه اطلاعرسانی، بحثی تحت عنوان «اطلاعات غلط» وجود دارد. این اطلاعات گاهی بهصورت غیرعمدی و ناشی از ناآگاهی یا حتی با نیت خوب منتشر میشوند که به آن «اطلاعات نادرست غیرعمدی» (Misinformation) گفته میشود. اما گاهی اطلاعات غلط به صورت عمدی منتشر میشوند و انگیزههای اقتصادی، سیاسی یا اهداف دیگر در پشت آن قرار دارند؛ این نوع را «اطلاعات نادرست عمدی» (Disinformation) مینامند.
علاوه بر این، گاهی اطلاعات صحیح نیز به منظور خاص و نادرست به مخاطب ارائه میشوند؛ به عبارت دیگر، دادهها و یافتههای علمی درست هستند، اما نحوه ارائه یا زمینه استفاده از آنها ممکن است نتیجهای اشتباه برای مخاطب ایجاد کند. برای مثال، همانطور که اشاره شد، مصرف سبزیجات و آبمیوه میتواند ایمنی بدن را افزایش دهد، اما لزوماً درمان آنفولانزا نیست. تشخیص این موارد برای مخاطب معمولاً دشوار است، زیرا انگیزههای متنوعی پشت انتشار آنها وجود دارد.
پیش از پرداختن به انگیزهها، لازم است بحث «بازبینی صحت اطلاعات» (Fact-Checking) را رعایت کنیم. بر اساس تجربه شخصی در دوران همهگیری کووید-۱۹ و رصد محتوای مرتبط در شبکههای اجتماعی، اغلب مطالب منتشر شده فاقد منبع معتبر هستند. حتی در مواردی که منبع ارائه شده است، دسترسی به آن یا یافتن محتوای مورد اشاره بسیار دشوار است. گاهی منبع پیدا میشود، اما اطلاعات مورد نظر در آن وجود ندارد.
هرگاه اطلاعاتی بدون ذکر منبع منتشر شود، مانند عباراتی نظیر «یک متخصص به این نتیجه رسیده»، «متخصصان دانشگاه هاروارد گفتهاند» یا «در دانشگاه تهران پژوهشی ثابت کرده است»، باید محتاط بود؛ زیرا احتمال اینکه این اطلاعات نادرست باشند، بسیار بالاست.
حتی اگر منبعی ارائه شود، لازم است بررسی شود که آیا میتوان به آن منبع دسترسی پیدا کرد و آیا محتوای مورد اشاره در آن موجود است یا خیر. در صورت یافتن محتوا، بررسی کارهای دیگر پژوهشگر مربوطه نیز اهمیت دارد تا مشخص شود آیا واقعاً یافتههای علمی او مرتبط با موضوع مورد ادعاست یا خیر.
این فرایند زمانبر است و بسیاری از افراد انجام آن را دشوار میدانند، اما ضروری است که اول، به عبارتهای کلی اعتماد نکنیم و دوم، در صورت مواجهه با متنی با لحن بیش از حد احساسی یا تحریککننده، به آن شک کنیم، زیرا هدف چنین متونی غالباً جلب توجه و متقاعد کردن مخاطب از طریق احساسات، نه استدلال علمی است.
یک روش دیگر برای تشخیص صحت اطلاعات، مربوط به «بازبینی صحت اطلاعات» (Fact-Checking) در مواجهه با محتوای احساسی است و بستگی به حالتی دارد که مخاطب در آن قرار دارد. گاهی افراد در شرایطی هستند که نیاز دارند پیامها باورهای پیشین آنها را تقویت کنند و در این حالت، تمایل بیشتری به پذیرش پیام پیدا میکنند. این پدیده ناشی از سوگیری شناختی است و باید به آن توجه داشت.
برای مثال، ممکن است فردی هنگام مرور شبکههای اجتماعی یک صفحه را بارها اسکرول کند ولی در جایی توقف کند و آن محتوا را برای دیگران، مانند همسر، بخواند؛ زیرا محتوا با باورهای او مرتبط است و او درواقع، برای اثبات نظر خود از آن استفاده میکند. این وضعیت را میتوان به عنوان یک «لنگر شناختی» یا تلهای در فضای مجازی در نظر گرفت. در این موقعیت، ضروری است که فرد توقف کند و از خود بپرسد: چرا این متن را تأیید میکنم؟ آیا نشانههای اعتبار (مانند منابع و فکتچکینگ) دارد؟ آیا بار احساسی شدید آن، من را جذب کرده است؟
این سه شاخص حداقل سرنخهایی هستند که اگر مخاطبان به آنها توجه کنند، در مواجهه با هر پیام، ارزیابی دقیقتری خواهند داشت.
مورد چهارم این است که در صورت شناسایی محتوای مورد تردید، مخاطب باید از بازنشر یا ریتوییت آن خودداری کند؛ برای مثال، در اینستاگرام آن را برای دیگران نفرستد یا اگر در محیط کاری محتوا بررسی میشود، میتوان برچسبی مانند «شبهعلم» یا «مورد تردید» به آن زد تا نشان دهد که این محتوا تأیید نشده و تنها برای اطلاعرسانی برای یک کار بخصوص مثلا «پژوهش درباره شبه علم»، مورد استفاده قرار گرفته است.

عمل به اطلاعات نادرست میتواند روند درمان را مختل و حتی بیاثر کند
اطلاعات نادرست یا شبهاطلاعات موجود در فضای مجازی میتواند تصمیمگیری صحیح را تحت تأثیر قرار دهد
شبکههای اجتماعی میگویند راه درمان مشکلتان را با هزینه کمتر و سرعت بیشتر دارند
شایعات پزشکی در عمل چه پیامدهایی برای رفتار سلامتمحور مردم از خوددرمانی تا تأخیر در مراجعه به همراه دارد؟
در فضای مجازی، دو نوع اطلاعات غلط در حوزه سلامت وجود دارد که یکی از آنها مربوط به سبک زندگی و عمدتا با تاکید بر تعذیه سالم است و پیشتر به آن پرداخته شد. نوع دوم اطلاعات غلط در حوزه سلامت، مرتبط با فرایند تشخیص و درمان بیماریها است.
در زمینه تشخیص به عنوان نمونه، فردی که به طور مداوم سرفه میکند، ممکن است به جای مراجعه به پزشک متخصص، به دنبال اطلاعات در شبکههای اجتماعی یا موتورهای جستجو باشد و علائم خود را بر اساس منابع غیرموثق تحلیل کند. همچنین در مرحله درمان، مثال دوره کرونا نشان میدهد که بسیاری افراد توصیههایی مانند مصرف زنجبیل برای درمان کرونا دریافت کردند، در حالی که پزشک متخصص فرزند من تأکید کرد که زنجبیل مناسب نیست.
در حوزه درمان، شبکه های اجتماعی متعددی به شما می گویند که راه درمان مشکلتان را با هزینه کمتر، در زمان کوتاه تر و با سرعت بیشتر را دارند و مثلا درباره سرطان اطلاعاتی می دهندکه عمل به آنها نه تنها می تواند روند درمان را مختل کند بلکه می تواند به بی اثر شدن درمان منجر شود.
به طور کلی، این شبهاطلاعات میتواند باعث شود که افراد از مراجعه به پزشک و دستورات درمانی خودداری کنند یا رفتارهای درمانی نادرست را دنبال کنند. بنابراین در تمام مراحل تشخیص، درمان و بهبودی پس از درمان، اطلاعات نادرست یا شبهاطلاعات موجود در فضای مجازی میتواند مخاطب را گمراه کند و تصمیمگیری صحیح را تحت تأثیر قرار دهد.
پیشگیری همواره بهتر از درمان است
نقش شرکتهای ارائهدهنده خدمات شبکههای اجتماعی در محدود کردن گسترش شبهاطلاعات
چگونه میتوان از این پیامدها پیشگیری کرد؟
پیش از آنکه به پیامدهای اطلاعات غلط بپردازیم، باید بر پیشگیری تمرکز کنیم، چرا که پیشگیری همواره بهتر از درمان است. این امر شامل توانایی تشخیص صحیح اطلاعات با استفاده از معیارهایی است که پیشتر اشاره شد؛ به عبارت دیگر، در صورت تردید در مورد صحت یک اطلاع، بهتر است از پذیرش آن خودداری کنیم.
از منظر نهادی، شرکتهای ارائهدهنده خدمات شبکههای اجتماعی میتوانند اقدامات مؤثری برای محدود کردن گسترش شبهاطلاعات انجام دهند. علاوه بر این، اجرای کمپینهای آگاهیبخشی در حوزه سلامت، به ویژه در فضای مجازی، میتواند به توانمندسازی مردم در تشخیص اطلاعات درست از نادرست کمک کند. متأسفانه، در حال حاضر چنین کمپینهای ریشهدار و گستردهای در فضای مجازی وجود ندارد، در حالی که بخش عمده مشکل اطلاعات غلط در همین فضا رخ میدهد و به دلیل فقدان توان تشخیص مخاطبان، مصرف آنها افزایش مییابد.
جامعه، به معنای نهادهای اجتماعی و مسئولیتپذیر، نقش مهمی در این زمینه دارد؛ پزشکان، پیراپزشکان، پژوهشگران، فعالان رسانه و ارتباطات، دولت و نهادهای حاکمیتی موظفند کمپینهای آموزشی و اطلاعرسانی برگزار کنند تا مردم با روشهای تشخیص اطلاعات صحیح از نادرست آشنا شوند.
در بسیاری از رسانههای ایرانی، بخش مستقلی برای «بازبینی صحت اطلاعات» (Fact-Checking) وجود ندارد. روزنامهنگاران با وجود توانایی تشخیص نسبی اطلاعات درست از غلط، اغلب منابعی برای بررسی و راستیآزمایی محتوای ترندشده در شبکههای اجتماعی ندارند؛ در حالی که نمونههای موفقی مانند BBC این کار را به شکل منظم انجام میدهند. ایجاد چنین ظرفیتهایی ضروری است، زیرا در غیر این صورت، پیامدهای اطلاعات غلط تکرار میشوند و به جای حل مشکلات، افراد به منابع متخصص و قابل اعتماد مراجعه نمیکنند.
پژوهشگران سلامت معمولاً حمایت کافی دریافت نمیکنند
اجرای کمپین های سلامت مستلزم آگاهی کامل از اصول و چارچوبهای کلی آن است
تیم مطالعاتی اجرایی و مشاور قوی برای اجرای کمپین تخصصی لازم است
اشاره کردید که کمپین های آگاهی بخش در حوزه سلامت توسط متخصصان در فضای مجازی خیلی اندک و انگشت شمارند، دلیل به چه چیزی برمی گردد؟
مطالعات گستردهای در حوزههای ارتباطات سلامت، علوم اجتماعی و علوم پزشکی، به ویژه رشته بهداشت، درباره طراحی و اجرای کمپینها انجام شده است. برای مثال، پژوهشها بررسی میکنند چگونه میتوان کمپینهای مؤثری برای غربالگری بیماریها ایجاد کرد تا مخاطبان تشویق شوند در آنها شرکت کنند.
با این حال، یکی از مشکلات اصلی این است که پژوهشگران معمولاً حمایت کافی دریافت نمیکنند. اجرای کمپین مستلزم آگاهی کامل از اصول و چارچوبهای کلی آن است؛ هر فردی میتواند کمپینی راهاندازی کند، اما مسئله اصلی اثربخشی آن است. این موضوع هم با توانایی علمی پژوهشگران قابل دستیابی است. کمپینها اغلب در فضای مجازی برگزار میشوند، اما ارزیابی موفقیت آنها نیازمند مشاهده تغییر رفتار واقعی مخاطبان در دنیای واقعی است. این کار پیش و بیش از هر چیز، همراهی و پذیرش عموم را می خواهد که درباره رفتارهایشان اطلاعات درستی بدهندو در عین حال، تیم مطالعاتی اجرایی و مشاور قوی می خواهد که در حوزه کمپین تخصص داشته باشند. من طرح مطالعاتی بسیار گرانی را در یکی از کشورهای اروپایی دیدم که صرفا هدفش مدیریت، اجرا و برآورد اثربخشی کمپین های ترغیب مردم به مصرف سبزیجات بود.
علاوه بر این، حتی با توجه به تجربیات داخلی و خارجی، راهاندازی کمپین نیازمند استمرار است و مدیران کمپین ممکن است با حجم زیادی از انتقادها و بازخوردهای منفی از سوی مخاطبان مواجه شوند که آنها را دچاردلسردی و عدم استمرار کند. اگرچه برخی پزشکان بخش عمدهای از وقت و درآمد خود را صرف آگاهیبخشی به مردم میکنند، حمایت حقوقی، تسهیلات و سیاستهای پشتیبان کافی برای آنها وجود ندارد تا کمپینها به طور مؤثر پیش بروند.
به عنوان جمع بندی از نظر من، نخست باید مطالعه و پژوهش کافی درباره کمپین و برگزاری آن در ایران و محیطهای فرهنگی مختلف کشور انجام شود و سپس به مرحله اجرا وارد شد. در مرحله اجرا نیز نیاز به ارزیابی مداوم، نظرسنجی و غربالگری اثرات کمپین وجود دارد تا مشخص شود آیا اهداف آن محقق شده است یا خیر. این فرایند به شکل یک حلقه متوازن شامل سه بخش اصلی است: مطالعات و پژوهشهای اولیه، زمینهها و منابع لازم برای اجرای کمپین (از جمله بودجه و پشتیبانی حقوقی) و ارزیابی مستمر اثربخشی کمپین.
سادهسازی محتوای سلامت مهارتی است که هر کسی ندارد و برای اقناع مخاطب ضروری است
به جای تمرکز بر یک پیام ثابت، وجوه مختلف عوارض را برای اثرگذاری بیشتر به مخاطب نشان دهیم
در مواجهه با افرادی که به درمانهای غیرعلمی یا توصیههای فضای مجازی باور پیدا کردهاند، چه روشهای آموزشی یا اقناعی بیشترین اثرگذاری را دارد؟
از منظر روانشناسی، افراد زمانی به یک موضوع جذب میشوند که آن موضوع با نیازهای آنها همخوانی داشته باشد، جذاب باشد و کنجکاوی آنها را پاسخ دهد. بخشی از این فرایند به خودآگاهی فرد مربوط میشود؛ یعنی مخاطب باید بداند چرا به یک محتوا جذب شده است.
این آموزش لزوماً نیازی به شکل رسمی کمپین ندارد. به عنوان مثال، یک روزنامهنگار میتواند صفحهای ایجاد کند و مطالب آموزشی ارائه دهد تا مخاطبان بیاموزند چگونه اطلاعات را تحلیل و ارزیابی کنند. یکی از مهمترین اقدامات در این زمینه، آموزش به افراد برای درک دلایل جذب آنها به اطلاعات مختلف است. مهارتی که بخشی از توانمندی سواد سلامت محسوب می شود.
چیز دیگری که باید آموزش داده شود، این است که موضوعات با هم اشتباه گرفته نشوند. به عنوان نمونه، نقد طب جایگزین به معنای مخالفت با سنتها نیست، بلکه نشان میدهد که برخی دادهها با یافتههای علمی همخوانی ندارند. علم نیز ماهیتی پویا دارد و ممکن است یافتههای امروز فردا نقض شوند؛ با این حال، تاکنون علم معتبرترین مرجع برای شناخت واقعیتها بوده است. بنابراین، ترجیح دادن طب جایگزین بر علم، به معنای از دست دادن فرصتی مهم برای شناخت اطلاعات صحیح است. هدف اصلی باید آموزش مردم در تفکیک حوزههای مختلف و شناسایی منابع معتبر باشد تا بتوانند تصمیمگیری آگاهانه و مبتنی بر دادههای علمی داشته باشند.
یکی از مسائل مهم در اثرگذاری بر مخاطب، نحوه اقناع او است. به نظر میرسد در این زمینه باید به ساده سازی و قابل فهم ساختن محتوا توجه کرد؛ یعنی طوری پیام را منتقل کنیم که مخاطب آن را قابل فهم و معتبر بداند، بدون آنکه صحت علمی آن خدشهدار شود. بسیاری از افراد جذب محتوایی میشوند، که درک آن ساده به نظر میرسد و احساس میکنند موضوع را میفهمند. از این رو، انتقال اطلاعات درست به مردم باید به شیوهای ساده، قابل فهم و در عین حال بدون از بین بردن هسته اصلی موضوع انجام شود. سادهسازی محتوا مهارتی است که هر کسی ندارد و برای اقناع مخاطب ضروری است.
نکته دیگر، قرار دادن مخاطب در «زمینه» مناسب است. برای مثال، نوجوانانی که سیگار میکشند، باید در فضایی قرار گیرند که پیامدهای بلندمدت مصرف سیگار، مانند آسیبهای ریوی یا بیماریهای مزمن، برای آنها ملموس شود. هدف از این اقدامات، ایجاد تغییر رفتار در مخاطب است، هرچند این فرآیند دشوار است. بسیاری از افراد نگرش درست به یک رفتار دارند؛ مثلاً میدانند سیگار کشیدن مضر است، اما همچنان قادر به ترک آن نیستند. یا حتی در مواجهه با علائم آسیب ریوی، ممکن است آگاهانه از مشاهده آن خودداری کنند.
گاهی لازم است مخاطب با پیامدها و عوارض رفتارش روبهرو شود، اما حجم زیاد اطلاعات یا تکرار مکرر آن ممکن است باعث پس زدن شناختی شود؛ مغز انسان، به گفته گیلبرت، تمایل دارد اطلاعات ساده و قابل هضم را سریعتر بپذیرد. انتقاد برای مغز سخت است. بنابراین، برای آموزش اقناع گر خوب، محتوا باید نه تنها قابل فهم باشد، بلکه دسترسی به آن آسان و روان باشد و مخاطب بتواند نسخههای مختلف و جنبههای متنوع موضوع را دریافت کند. برای مثال، در آموزش درباره سیگار، میتوان به جای تمرکز صرف بر یک پیام ثابت، وجوه مختلف عوارض آن را به مخاطب نشان داد تا اثرگذاری و اقناع او افزایش یابد.

مردم متخصصان را در «زمین بازی خود» نمیبینند و تجربه ارتباط مستقیم محترمانه ندارند
پزشکان، رسانهها و پلتفرمهای اجتماعی چه مسئولیت و نقشی در مدیریت جریان اطلاعات پزشکی دارند و چگونه میتوانند به ایجاد یک محیط قابل اعتماد و عقلانی کمک کنند؟
یکی از جنبههای مهم اعتماد، اعتماد فرد به فرد است؛ به این معنا که فرد به اطلاعاتی که یک پزشک متخصص ارائه میدهد، اعتماد کند. جنبه دیگر، اعتماد نهادی است، یعنی باور فرد به نهادهای بهداشت و درمان و کارکرد آنها. فراتر از آن، اعتماد اجتماعی قرار دارد که به کلیت نظام اجتماعی و اتفاقات اجتماعی مربوط میشود.
در جامعه ایران، سطح اعتماد اجتماعی پایین است و این موضوع بر اعتماد فرد به فرد نیز اثرگذار است؛ و برعکس. برای مثال، فردی که اعتماد به همسر یا نزدیکان خود ندارد، معمولاً اعتماد اجتماعی محدودی نیز دارد و برعکس. مشکل فقدان اعتماد، چالشی جدی در جامعه محسوب میشود و یکی از پیامدهای آن، عدم پذیرش اطلاعات و توصیههای متخصصان است.
یکی از دلایل اصلی این پدیده آن است که مردم متخصصان را در «زمین بازی خود» نمی بینند و تجربه ارتباطِ مستقیمِ محترمانه با آنها ندارند یا افراد کمی این تجربه را دارند. این فقدان تعامل و ارتباط بالا به پایین و اقتدارگرایانه و دستوری پزشکان و کارکنان درمانی با بیمار باعث کاهش اعتماد و دوری کردن از این گروه می شود، و تمایل به پذیرش اطلاعات نادرست در شبکههای اجتماعی بیشتر میشود. چون یا افراد فقط با متن مواجهند و یا اگر انسانی در حال تعامل با آنهاست، اصل اولیه ارتباط یعنی احترام را رعایت می کند.
در حوزه سلامت، بهویژه در ارتباط با متخصصان، با وضعیتی مواجهیم که گویی آنان خود را از جامعه منفک کردهاند. اگرچه نمیتوان اقدامات مثبت برخی پزشکان را نادیده گرفت، اما در سطح افکار عمومی، هنگامی که از «پزشک» صحبت میشود، بسیاری از مردم احساس میکنند با فردی از دنیایی دیگر روبهرو هستند؛ فردی که درد و تجربه زیسته آنان را درک نمیکند و گویی بیمار را صرفاً بهعنوان «یک کارت بانکی» میبیند.
این احساس زمانی شدت میگیرد که بیمار با تجربههایی مانند اتاقهای شلوغ، معاینههای جمعی، یا بیتوجهی به ابتداییترین حقوق انسانی روبهرو میشود. با این حال، ریشه این وضعیت را باید در ساختارهای کلانتر و مسائل مرتبط با سیاستگذاری اجتماعی و نظام سلامت نیز جستوجو کرد؛ چرا که فشارهای سیستمی، شرایط کاری و ضعفهای نهادی بر رفتار پزشکان نیز اثرگذار است. درواقع، ما در سطح نهادی سلامت با وضعیتی روبرو هستیم که افراد درون این نهاد هم سلسله مراتب دردناکی را تحمل می کنند و خودکشی رزیدنتها و دانشجویان پزشکی نشانگری برای این وضعیت هستند. از طرفی با نهاد عمومی هم رابطه مطلوبی ندارد. به نظر می رسد، چنین ساختاری نیازمند دقت و مطالعه از مناظر مختلف ارتباطی، اقتصادی، فرهنگی، و اخلاقی است.
در چنین شرایطی، بخش قابل توجهی از جامعه پزشکان را «محرم» خود نمیداند و آنان را متعلق به طبقهای جداگانه و برخوردار از قدرت، حتی در عرصه سیاست، تصور میکند. این نگاه اجتماعی به پزشکان و متخصصانِ سلامت تأثیر مستقیمی بر نحوه دریافت و پذیرش پیامهای علمی و پزشکی از سوی مردم دارد و در نهایت به کاهش اعتماد و افزایش گرایش به اطلاعات نادرست منجر میشود.
از جنبه های مقابله با اطلاعات نادرست، بهرهگیری از فناوری و جلب همکاری شرکتهای فعال است
اتکای صرف به اعتماد فردی در حوزه سلامت کافی نیست؛ باید اعتماد نهادی ترمیم و تقویت شود
چه باید کرد؟ افراد فعال و دلسوز در این حوزه چگونه می توانند این اعتماد آسیب دیده را ترمیم کنند؟
یکی از جنبههای ضروری مقابله با اطلاعات نادرست، بهرهگیری از فناوری و جلب همکاری شرکتهای فعال در این حوزه است. جنبه دیگر، ارتقای سواد مخاطبان است؛ بهویژه سه نوع سواد که باید همزمان تقویت شوند: سواد سلامت، سواد رسانهای و سواد «سلامترسانهای». افزایش این توانمندیها در سطح جامعه از اهمیت بالایی برخوردار است.
علاوه بر بازیگران شناختهشده مانند پزشکان، رسانهها و پلتفرمهای اجتماعی، نهادهای دیگری نیز باید در این فرایند مشارکت کنند؛ برای مثال شهرداریها، وزارت آموزشوپرورش و دانشگاهها میتوانند موضوعات مرتبط را بهعنوان سرفصلهای درسی یا برنامههای آموزشی محلی اجرا کنند. این مشارکت نهادی، به کاهش آسیب مخاطبان از اطلاعات نادرست کمک میکند.
اعتماد فرایندی دوسویه و چندسطحی است که از سطح فردی تا سطح نهادی و اجتماعی گسترده میشود. گرچه نمونههای برجستهای از پزشکان متعهد وجود دارد – از جمله کسانی که بدون دریافت هزینه جراحی میکنند یا در مناطق محروم خدمترسانی میکنند یا با بیمار، محترمانه و به عنوان یک موجود انسانی تعامل می کنند- اتکای صرف به اعتماد فردی کافی نیست؛ زیرا اعتماد فردی محدود به ارتباط با یک فرد مشخص است. هدف اصلی باید ترمیم و تقویت «اعتماد نهادی» باشد.
علاوه بر آگاهیبخشی عمومی، لازم است گام بزرگتری برداریم و هر دو بعد فرهنگی و شناختی را در طراحی کمپینها لحاظ کنیم. به این معنا که برنامهها بر اساس دستهبندی مخاطبان هدفگذاری شوند و برای هر گروه مخاطب، محتوای ویژه و متناسب تولید گردد. بعد شناختی به این معناست که آموزشها صرفاً انتقال اطلاعات نباشند؛ بلکه سازوکارهای شناختی مخاطب را هدف قرار دهند تا ساختار دانشی و باورهای پیشین او تغییر یابد.
این رویکرد بهویژه اهمیت دارد زیرا اعتماد جنبهای حافظهمحور دارد: خاطرات و تجربیات گذشته (مثلاً برخورد مثبت یا منفی با یک پزشک) در ذهن مخاطب شکل گرفته و بر رفتارهای آینده تأثیر میگذارد. اگر کمپینها بعد شناختی داشته باشند، میتوانند این خاطرات را به سطح خودآگاه مخاطب بیاورند و زمینه بازاندیشی و تجدیدنظر را فراهم کنند. در نتیجه پذیرش پیامهای علمی افزایش مییابد و احتمال تغییر رفتار پایدار بیشتر میشود
.
کمپینهای سلامت باید دارای سه مؤلفه سواد سلامت، سواد رسانه و سواد سلامترسانهای باشند
صرف انتقال پیام کافی نیست و باید درک کرد چرا مخاطب توصیه علمی را کنار میگذارد
مفاهیم سواد دیجیتال و سلامت باید با توجه به مختصات جامعه ایران و مسائل بومی بازتعریف شود
با توجه به تجربه شما، چه اقداماتی میتواند به تقویت «سواد سلامت دیجیتال» مردم کمک کند تا جامعه در برابر شایعات و اطلاعات نادرست مقاومتر شود؟
بهنظر من، اگر بخواهیم از منظر سیاستگذاری سخن بگوییم، ضروری است یک نهاد تصمیمگیرنده بهطور نظاممند توسعه کمپینهای آگاهیبخشی و اطلاعرسانی با هدف تغییر رفتار را بر عهده بگیرد. این کمپینها باید همزمان سه مؤلفه سواد سلامت، سواد رسانه و سواد سلامترسانهای را در نظر داشته باشند. ارائهٔ اطلاعات پراکنده و جزئی، نمیتواند مخاطب را متقاعد کند که در فضای رسانهای کنشگرانه و آگاهانه عمل کند؛ زیرا رفتار کاربران نشان میدهد که استفاده از فضای مجازی اغلب برای سرگرمی و رهایی از تنش صورت میگیرد. برای نمونه، با وجود توصیهٔ متخصصان مبنی بر پرهیز از استفاده از تلفن همراه پیش از خواب، بسیاری از افراد دقیقاً در همین زمان شبکههای اجتماعی را بررسی میکنند. این رفتارها نشان میدهد که صرف انتقال پیام کافی نیست و باید درک کرد چرا مخاطب توصیهٔ علمی را کنار میگذارد.
در حوزهٔ سواد دیجیتال نیز با پیامدهای جسمانی و شناختی متعدد ناشی از استفاده گسترده از فضای مجازی مواجه هستیم؛ از جمله مشکلات بینایی، آسیبهای احتمالی شنوایی و اختلالات شناختی. بیان ساده، قابلفهم و مخاطبپسند این مسائل میتواند به ارتقای سواد دیجیتال کمک کند. با این حال، پیش از هر چیز باید تعریف دقیق و مشترکی از «سواد دیجیتال» ارائه شود. آیا صرف توانایی استفاده از فناوری، سواد دیجیتال است؟ یا درک پیامدهای استفاده؟ یا توانایی ایجاد تغییر رفتار بر پایهٔ این دانستهها؟ روشنکردن این مفاهیم، پیشنیاز طراحی هرگونه برنامهٔ آموزشی است.
در حوزه سلامت نیز ما معمولاً سواد سلامت را تنها به جنبههای جسمانی تقلیل میدهیم، در حالی که سازمان جهانی بهداشت سلامت را وضعیتی میداند که در آن فرد از نظر جسمی، ذهنی و اجتماعی در شرایط مطلوب قرار دارد. نگرانیهای گسترده ناشی از اخبار جنگ، انتشار عامدانهٔ اطلاعات نادرست و فشارهای روانی ناشی از آن، نمونههایی از عواملی است که سلامت ذهنی و اجتماعی را تهدید میکند و موجب کاهش توان تشخیص اطلاعات درست از نادرست میشود.
در مورد سواد دیجیتال نیز وضعیت مشابهی دیده میشود: هنوز مشخص نیست دقیقاً چه مؤلفههایی را ذیل آن قرار میدهیم و چه انتظاری از فرد باسواد دیجیتال داریم. بنابراین، لازم است این مفاهیم را با توجه به مختصات جامعهٔ ایران و مسائل بومی آن بازتعریف کنیم. نمیتوان نسخهای را که برای یک مخاطب سوئدی نوشته شده، برای مخاطب ایرانی تجویز کرد. آموزش سواد سلامت، سواد رسانه و سواد دیجیتال باید در زمینه واقعی زندگی مخاطب ایرانی صورت گیرد؛ زمینهای که با فشارهای جسمی، روانی و اجتماعی خاص خود همراه است.
پیادهسازی چنین رویکردی نیازمند هماهنگی و اجماع میان حوزههای مختلف از جمله ارتباطات، رسانه، مطالعات فرهنگی، سلامت، بهداشت، اقتصاد، آموزش و سیاستگذاری است. این فرآیند باید از سطح قاعده هرم تا رأس هرم انجام شود؛ زیرا چالش امروز این است که تنها نظرات افراد مستقر در رأس هرم شنیده میشود، در حالی که پژوهشها و تجارب ارزشمندِ لایههای پایینتر نیز باید به تصمیمسازی راه یابد. تنها از طریق این مشارکت چندسطحی است که میتوان سیاستهای مؤثر و پایدار در حوزه آگاهیبخشی و ارتقای سواد عمومی طراحی کرد.
source