فائزه هاشمی، فعال سیاسی و مدنی که در جریان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ بازداشت شد و دوران محکومیتش را در زندان جمهوری اسلامی سپری میکند، با انتشار نامهای نسبت به فعالیت برخی زندانیان سیاسی که به گفته او تنها برای شهرت در زنداناند، افشاگری کرد.
او نوشته: مشاهداتم در زندان حالم را از هر مبارزهای به هم میزند، ماندهام بر سر دوراهی.
روزی یکی از مدیران زندان پرسید از مواضعت کوتاه آمدهای؟ گفتم نه، حکومت همان است و حتی در این دو سال بدتر نیز شده است، بنابراین دلیلی برای کوتاه آمدن وجود ندارد، ولی مشاهداتم در زندان حالم را از هر مبارزهای به هم میزند، ماندهام بر سر دوراهی؛ و اما چرا؟ قبل از شروع به بیان موضوع اصلی لازم است گفته شود که این سطور را با اشک و آه مینویسم و یکی از سختترین تصمیمات در طول زندگی ۶۰ سالهام است. بعد از ۲۲ ماه همراهی و گوشزد و گفتن و هشدار و ندیدن نتیجه، برای بیان حقیقت و آگاهی عمومی که از ویژگیهای شاید خوب و شاید بدم باشد، راهی جز نوشتن و انتشار برایم نمانده. حق مردم است که واقعیت را بدانند.
زندان اوین، بند زنان سیاسی، همجواری با مبارزین نام آشنا، خاطرات خوب و بد، تلخ و شیرین، باورهای مشترک و گاها در عمل متفاوت. در کلام عالی و در عمل خالی، نظریهپردازانی از درون تهی. دیکتاتورهای کوچکی که آنچه را که سالها با آن مبارزه کردهاند، بر سر همبندیهای خود میآورند.
همبندیانی که کمتر یارای نقد کردن و یا ایستادن در مقابل آنها را دارند که در این صورت، تنگنظریها، تهمتها، پروندهسازیها، هتاکیها، حذف و طردها، تخریب شخصیتها و گاها ضرباتی را نوش جان میکنند.
همبندی برای او تعیین تکلیف و خط قرمز مشخص میکند، آزادی او را سلب میکند، به او انگ و تهمت میزند، او را تهدید میکند، آرای او را دور میریزد، ضربوشتم نثارش میکند، فضای وحشت و خفقان میآفریند؛ چرا؟ چون با او همراه نشده، یا نقدی بر او وارد کرده و پا روی سلطه و اقتدار او نهاده و عجیبتر، سکوت یا همراهی و ادامه دوستی برخی دیگر از مشاهیر در بند با این اندک سلطهگران است. بارها پرسیدهام چگونه است که میشود با این افراد همراه شد، ولی با مستبدین در کشور نه؟ یعنی هم چوب را بخوریم و هم پیاز را، هم در زندان باشیم و هم با دیکتاتور سازش کنیم؟ چرا کور و کر شدیم؟
وضعیت به گونهای است که جز زندانیان ریشهدار و یا قدیمی، جدیدالورودها (بالای ۹۰٪) در کمتر از حداکثر یک هفته، البته اگر ماندگار شوند، شوکه و مبهوت و پشیمان که اینها بودند چهرههایی که آرزوی دیدارشان را داشتیم؟ چه فکر میکردیم و چه دیدیم؟ چگونه از چاله به چاه افتادیم؟ و در آرزوی خلاصی و پی گرفتن زندگی و پشت سر را نگاه نکردن. میگویند در زندان که قدرتی ندارند اینگونهاند، وای اگر قدرتی بگیرند.
برای من که در سال ۱۳۹۱ نیز در زندان بودم، در مقایسه با این دوره چنین شرایطی به ابتذال کشیدن مبارزه است. در آن سال چپها و پادشاهیخواهان را نداشتیم. میگویند برخی از چپها هرجا و هر زمان که تعدادشان زیاد میشود، باند تشکیل میدهند، دستهجمعی به دیگران تهاجم میکنند، از خطاهای همحمایت میکنند و دیگران را به خاک سیاه مینشانند. (به یاد بیاوریم وضعیت حکومت کمونیستها را در کشورهای اروپای شرقی و شوروی سابق و کشورهایی در قاره آمریکا که فروپاشیدند از فساد و دیکتاتوری و فقر و همچنین کره شمالی و ونزوئلای امروزی را.)
او در ادامه تاکید میکند که «مردان زندانی نیز تجربههای مشابهی دارند. متاسفانه برخی مدافعین حقوقبشر زندانی نیز به اینها پیوستهاند. انگاری تقسیم کار کردهاند در سلطه بر دیگران، ولی با نقشهای متفاوت. وضعیتی که در اپوزیسیون در داخل و خارج کشور و در فضای مجازی نیز مشاهده میشود.»
نسبت به افراد غیرهمراه با خود و یا منتقد خود با انگهای نادرستی چون مزدور، دارای ماموریت، آدمفروش، جاسوس، حکومتی، کارمند دولت در اینجا و … وارد شده و مشابه گروههای فشار با ایجاد فضای وحشت و خفقان سعی در ساکت کردن آنها کرده و بعضا موفق هم میشوند.
یک بار از ۸ صبح تا ۱۲ شب روز جمعه در راهروی منتهی به درب خروجی بند نشستند، همبندیهایشان را چون ماموران امنیتی پاییدند و اجازه عبور ندادند.
برخی از زندانیان بهدلیل نگرانی از طرد و تنها و تهدید شدن در محیط بسته زندان و بدون تمایل قلبی با برنامههای اعتراضی زندانیان همراهی میکنند.
او نامه تفصیلی انتقادآمیز و هشداردهندهاش را با این نوشته خاتمه میدهد که: «دختر عمویم که به تعبیر خوابهایش باور جدی دارد، چندی پیش در خواب دیده که در زندان توسط همبندیها کشته میشوم. از ما گفتن بود، خود دانید.»
منبع :
یورونیوز
source