شفقنا- حضرت آیت الله جوادی آملی به نخستین همایش بین المللی طالب آملی پیامی صادر کردند.
به گزارش شفقنا، متن پیام به شرح زیر است:
«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمّة الهداة المهديّيين سيّما خاتم الأنبياء و خاتم الأوصياء عليهما آلاف التّحية و الثّناء بهم نتولّي و من اعدائهم نتبرّء الي الله».
مقدم شما دانشوران اديبان سخنوران و محققان ارجمند را گرامي ميداريم! هدف والاي شما در معرفي جناب طالب آملي و گرامي داشت مقام ادبي و سرايندگی اين بزرگ شاعر ايراني را ارج مي نهيم و از تمام بزرگواراني که با ايراد مقال يا ارائه مقالت بر وزن علمي اين گردهمايي افزودند و مي افزايند حق شناسي مي کنيم! از ذات اقدس اله مسئلت مي کنيم توفيق ادب پروري و حکمت مداري را به مردم ايرانزمين و ساير مناطق مسلماننشين بلکه انسان نشين عطا فرمايد!
بحث درباره جناب طالب آملي، درباره تاريخ و سرگذشت او و ادوار ايران ماندن و هند رفتن و سرايندگي او از يک سو و بحث درباره حقيقت علم و ادب، سرايندگي و شعر و حکمت و مانند آنها از سوي ديگر است. بخش اول را بسياري از بزرگان ادب پرور اين سرزمين به عهده داشته و دارند و اميدواريم تلاش همه اين بزرگواران را که با ايراد مقال يا سرودن شعر، بر ادبيات اين سرزمين افزودند و مي افزايند خداي سبحان به احسن وجه بپذيرد!
ذات اقدس اله، انسان را آيت کبراي خود قرار داده است. جهان سه بخش دارد: بخش مجردات محض که عرش و جبرئيل و ميکائيل و امثال اينهاست و بخش عالم مثال که فرشتگان مياني اند و بخش طبيعت که آسمان و زمين و آنچه در اين دو قرار دارند هستند. بخش طبيعي به ما نزديکتر از بخش عالم مثال است و بخش عالم مثال به ما نسبت به عالم عقل نزديکتر است و عالم عقل که فرشته و مجردات محض در آنجا هستند از ما دور است، گرچه ما مي توانيم با بررسي بخش عقلي مان به آنها نزديک بشويم. جهان از اين سه بخش تشکيل شده است: مجردات تامه، عالم مثال و عالم طبيعت.
از يک نظر جهان را و موجودات جهاني اعم از واجب و ممکن را به چهار قسمت تقسيم کرده اند: موجودات يا ناقص اند يا مستکفي اند يا تام اند يا فوق تمام. موجودات ناقص موجودات طبيعي اند که با تلاش و کوشش بايد نقص خود را جبران کنند؛ موجود مستکفي آن است که محتاج است ولي خودکفاست و مي تواند نياز خود را تأمين کند؛ موجود تام آن است که با تماميت خلق شده است و نيازي به بيرون ندارد يعنی غذا نمي خواهد خواب نمي خواهد آب نمي خواهد که اينها فرشتگان محض اند و موجود فوق تمام که خود ذات اقدس اله است که نه تنها نياز ندارد بلکه نياز هر نيازمندي را برطرف مي کند.
اين تربيع يعني تقسيم موجودات نظام هستي به چهار قسم، در فلسفه ها رايج است. از پايين شروع کنيم، ناقص و مستکفي و تام و فوق تمام هستند و از بالا شروع کنيم، فوق تمام است و تامات است و مستکفيات است و ناقصات.
شعرا سهم بزرگي دارند در پيمودن سه بخش؛ يعني نشئه نقص را کاملاً طي مي کنند و اين نقصان ها را درک مي کنند که کمبود چيست، بعد از عالم نقص به عالم مستکفي ترقي مي کنند که چه کار بکنند که اين نقص ها را برطرف بکنند و از آنجا _إن شاء الله_ به عالم تام مراجعه مي کنند که هم نقص خود را برطرف مي کنند هم نقص جامعه را.
ادبا و شعرا سهم ارزشمندي در برونرفت از نقص (يک) و در برونرفت از استکفا (دو) دارند؛ هم مي توانند ناقص را به مقام مستکفي برسانند و هم مستکفي را به مقام تام برسانند به اين شرط که خود در اين ميانه نمانند.
مطلب ديگر آن است که سرايندگان، دو قسم اند؛ يک قسم فقط بحث هاي عقلي و فوق مستکفي و مانند آن را به نظم در ميآورند. اينها ناظم اند و نه شاعر؛ گرچه به صورت، شعر مي گويند ولي تخيلات و اوهام در آنها راه ندارد، بلکه عقل محض است که به صورت نظم در آمده است و برهان صرف است که به صورت شعر جلوه کرده است؛ نظير آنچه که حکيم سبزواري، فلسفه را به صورت نظم در آورده است يا بحرالعلوم (رضوان الله عليهما) که فقه را به صورت درّه نجفيه در آورده يا صاحب سيوطي که ادبيات و نحو را به صورت شعر در آورده است. آنجا که قواعد علمي به صورت نظم در مي آيد، آن در حقيقت نظم است شعر نيست و خيالبافي ها، تشبيه ها، تمثيل ها، هجوها، مدح ها، ثناها و مانند اينها در آن منطقه راه ندارد.
اينها طبق «إن من الشعر لحکمة»[1] حکيم اند که به صورت نظم سخن مي گويند؛ گاهي نظم است گاهي نثر؛ از حکمت بيرون نيامدند؛ ولي بزرگان ديگري هستند که هنرمندانه معقول را متخيل مي کنند، چه اينکه محسوس را هم متخيل مي کنند. اين بزرگان، نعمت الهي به آنها داده شد که در هر سه بخش حضور فعال دارند؛ هم در بخش محسوسات خوب مي نگرند و نتيجه مي گيرند؛ هم محسوسات را بالا مي برند، به نشئه تخيل مي رسانند به نشئه توهم مي رسانند، معاني جزئيه را از اين صور جزئيه مي گيرند، در واهمه ذخيره سازي مي کنند و از آنها استنتاج مي کنند، صور محسوسه را تلطيف مي کنند، از ماده منزه مي کنند، مجردش مي کنند و در قوه خيال ترسيم مي کنند. خيال، سرمايه بسيار غني و قوي است؛ وهم، سرمايه بسيار غني و قوي است؛ بدون خيال و بدون وهم هرگز نمي توان کارها را از عقل تنزل داد به عالم طبيعت يا موجود طبيعي را به عالم عقل رساند. اين بزرگان که توفيق سرودن شعرهاي نغز و ادبي دارند کساني اند که دو کار را در دو طرف انجام دادند: يکي اينکه از آنچه مي بينند بهره برداري کنند، عکس برداري کنند، اينها را به بالا بياورند و به قوه خيال و به قوه وهم برسانند؛ دوم اينکه از بالا که عقل است نتيجه بگيرند و رهبري اين صور تنظيم اين صور نتيجه گيري اين صور را با راهنمايي عاقله در محدوده وهم و خيال انجام بدهند که خيالشان بوي حکمت بگيرد وهمشان صبغه حکمت بگيرد.
خدا غريق رحمت کند صدرالمتألهين را! _گرچه اين حرف از ديگر حکما هم مي تواند باشد_ ايشان تصريح مي کند که خيال، عقل نازل است، وهم، عقل نازل است. وهم بدون عقل همان موهومات پوچ است، خيال بدون عقل همان تصورات باطل است. خيالي مي تواند آموزنده باشد که از رهبري عقل کمک بگيرد و وهمي مي تواند سودمند باشد که از هدايت عقل مدد بگيرد. عقل نازل که به صورت وهم و خيال در آمده مي تواند آن محسوسات را بالا بياورد؛ بعضي ها را به بعضي تشبيه مي کند بعضي ها را از بعضي دور مي کند. اين تفکيک يا اين چسباندن، اين تشبيه يا اين تفريق، همگي در اثر دخالت قوه خيال و قوه وهم است. اين قوه خيال و قوه وهم که در جداسازي يا متصل کردن، سهم مهمی دارند، اگر نتيجه تنزل عقل باشد مي شود: «إن من الشعر لحکمة».
بزرگاني که توفيق اين تثليث را داشتند يعني محسوساتشان به حد بلوغ رسيد، خيال و توهمشان به حد بلوغ رسيد و عقلشان در حد رهبري هم به حد کفايت کمک کرده است، چنين افرادي نظير سعدي می شوند حافظ می شوند مولوي می شوند فردوسي می شوند سنايي غزنوي می شوند و بسياري از بزرگان ديگر. اينها کساني اند که عقل را تنزل داده اند و خيال را تعالی بخشيده اند؛ هم خيال کامل شد هم عقل مربي شد، هم وهم کامل شد هم عقل مربي شد. وهم تربيت شده خيال تربيت شده، ره آوردي به نام تشبيه خوب دارد مدح خوب دارد هجو خوب دارد.
از کساني که توفيق پيدا کرد عقل را تنزل بدهد وهم را تربيت کند خيال را تربيت کند و ره آورد معقول و دلپذيري داشته باشد جناب طالب آملي است که خودش مي گويد طواف کوی آمل مي توان کرد، از آنجا که من از اين شهر برخاستم!
چو من فرزانه ای برخاست زان بوم طواف خاک آمل می توان کرد
توفيق جناب طالب آملي در هماهنگ کردن طبيعت از يک سو، عالم وهم و خيال از سوي ديگر و عالم عقل از سوي سوم، باعث شد که آن معارف بلند را تنزل داد، به صورت وهم و خيال در آورد و شاعرانه آن وهم و خيال را به سمع و بصر ديگران منتقل کرد و از آن جهت که گرفتار ملک الشعرايي دربار هند بود، آن توفيقي را که برخی شعراي ديگر در بيان توحيد و وحي و نبوت و امثال اينها داشتند کمتر در ديوانش مشهود است؛ ولي مدح اميرالمومنين (سلام الله عليه) و مسائل موعظه و پند و اندرز، در بيانات لطيف جناب طالب آملی کم نيست.
من مجدداً از کوشش عالمانه و محققانه همه شما انديشوران حق شناسي مي کنم و اميدوارم ذات اقدس اله بر توفيقات همگان بيفزايد!
ذات اقدس اله در سايه ولي اش خطر استکبار جهاني مخصوصاً صهيونيسم بين الملل را به خود آنها برگرداند! شهداي غزه شهداي لبنان شهداي ايران و ساير شهدا را با شهداي کربلا محشور کند و به ويژه شهداي مازندران که بيش از چهارده هزار شهيد تقديم نظام اسلامي کرده اند، حشر همه اينها با اولياي الهي باشد!
مجدداً مقدم شما را گرامي مي داريم و از خداي سبحان مسئلت مي کنيم خير و صلاح و فلاح نظام اسلامي ايران اسلامي و جامعه ايراني را در سايه ولي اش تأمين بفرمايد و به شما خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت مرحمت کند!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص379.»
source